ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سپس، اى مالك بدان كه تو را به ديارى فرستاده ام كه پيش از تو داد و بيداد فراوان بر آن رفته است، و مردم در كار تو، همانگونه نظر خواهند كرد كه تو در كار واليان پيش از خويش نظر مى كنى، و از تو همان خواهند گفت كه تو درباره آنان مى گويى. همانا كه نيكوكاران را از سخنانى مى توان شناخت، كه خداى درباره آنان بر زبان بندگان خود روان مى سازد. پس، كردار شايسته نيكوترين اندوخته تو باد. بر هوسناكيها چيره باش و دريغ دار كه نفس خويش به چيزى كه نه حلال است بيالايى. نفس را خواه ناخواه ، به پيمودن راه حق و انصاف وادار. دل، سراپرده محبت توده مردم كن، بر آنان مهرورز و با آنان نرم باش. مباد كه چون درنده شكارافكن به خون ريختن آنان پردازى، چه، آنان بر دو گروهند: يا در دين با تو برادرند، يا در آفرينش با تو برابر اما از آنان لغزش سر مى زند و بيماريهاى روانى بر آنان عارض مى گردد و خواه ناخواه به ناروا دست مى زنند پس آنسان كه دوست مى دارى خداى بر تو ببخشايد و از گناهانت در گذرد تو نيز بر آنان ببخشاى و از خطاهاشان درگذر چه، تو زبردست و سرپرست آنانى، و آن كس كه تو را بر آنان فرمانروايى داد زبردست توست، و خداى جهان كه تو را به
تدبير مصالح آنان گماشت و بدين گونه در معرض آزمايش درآورد زبردست تر از اوست. با تجاوز به حريم معاصى، با خداى در مياويز كه تاب قهر او ندارى و از بخشايش و مهر او بى نياز نيستى. از بخشايش پشيمان مباش، و از كيفر دادن بر خويش مبال. به هنگام خشم اگر چاره اى دانى، در تندخويى شتاب مكن مگوى كه مرا فرمانروايى داده اند، پس فرمان مى دهم، و بايد كه فرمان من برند، چه اين كار، دل سياه كند و دين بكاهد، و زوال نعمت نزديك گرداند. اگر منزلت و جاه فرمانروايى، در دلت سركشى و خودبينى پديد آورد، آنگاه به عظمت قدرت خداى بنگر كه برتر از توست، و به قدرت او در آنچه به آن توانا نيستى نظاره كن كه اين كار سركشى تو بشكند و از تندى تو بكاهد و از خودپسنديت باز دارد و خرد را كه از تو گريزان گردد به تو باز گرداند. حذر از درگيرى با خداى در بزرگى و همانند داشتن خود با او در جبروت و كبريا، كه خداى گردنكشان را خوار مى گرداند و متكبران را خاكسار مى سازد.در مورد حق خداى و حقوق مردم و شخص خويش و خاندانت و كسانى كه به آنان مهر مى ورزى انصاف رعايت كن، كه اگر چنين نكنى بيداد كرده باشى. هر كه با بندگان خداى بيداد كند، خداى به جاى بندگان خود با او خصمى كند و هر كه با خداى درافتد، حجتش نپذيرد و تا دست از بيداد نكشد و توبه نكند، همچنان با خداى در پيكار بوده باشد. براى دگرگون ساختن نعمت خداى و دچار شدن به قهر بى امان او، چيزى همچون پاى فشارى در بيدادگرى نيست، چه، خداى، بيش از هر چيز دعاى ستمديگان مى شنود، و در كمين ستمكاران است. اما بايد، ميانه روى در حق را، و گسترش عدالت را و عمل به آنچه را كه بيشتر مايه دلخوشى توده مردم است، بيش از هر چيز دوست بدارى، چه، ناخشنودى توده مردم، خرسندى خواص را بى اثر مى سازد و در زمينه خشنودى توده، مى توان از ناخرسندى خاصان چشم پوشيد هيچيك از توده مردم مانند طبقه خاصان نيستند. اينان در دوران آسانى بر دوش والى بار گردانند و در روزگار سختى كمتر از همه به يارى او بر مى خيزند، و انصاف را خوش نمى دارند، و در طلب پافشارى مى كنند، و در برابر عطا ناسپاسند. و به هنگام منع عطا، پوزش ناپذير، و در ايام محنت ناشكيبا. همانا كه توده مردمن
د كه ستون دينند و سواد اعطم مسلمانان. و كار ساز برگ و نوا، و آماده نبرد با دشمن ملك و ملت. پس، بايد كه خاطرت از روى صفا به آنان گرايش داشته باشد.از توده مردم، آن كه بيش از همه در پى عيبجويى مردم است بايد كه بيش از همه از تو دور باشد، و در دلت منفور. چه، مردم همه را عيبهايى است، و فرمانروا، در خطاپوشى سزاوارتر از ديگران است پس، در عيبهايى كه بر تو پوشيده است كنجكاوى مكن، كه پاكيزه گرداندن امر آشكار بر توست، و داورى كار پنهان با خداى. پس، تا توانى خطابخش باش و جرم پوش تا خداى نيز بر آن جرم و خطاى تو كه دوست مى دارى فاش نگردد، پرده پوشد . به نيكوكارى با مردمان از دلها گره كينه بگشاى و رشته دشمنى ببر. از آنچه بر تو روشن نيست، تغافل ورز. در قبول سخن بدگويان شتاب مكن كه سخن- چين فريبنده است گر چه در جامه خيرخواهان درآيد. در مشورت، نه بخيل را بر خود راه ده كه تو را از احسان باز دارد و از درويشى بترساند، و نه بزدل را، كه تو را در كار ناتوان گرداند نه حريص را، كه آزمندى و تجاوز را در نظرت جميل نمايد، همانا كه بخل و ترس و حرص ، نهادهايى است گوناگون كه سرچشمه همه بدگمانيها به خداى است.