ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

اسدالله مبشری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سپس، خداى سبحان گشادگى فضاهاى تهى از هوا را بيافريد و شكافتگى جوانب آن را به وجود آورد و طبقات زيرين هوا را جامه وجود پوشانيد و آبى با موج پر جنبش و كوهپاره هاى پر خيز در آن جارى ساخت و آن آب را بر تندبادى بنيان كن و گردبادى كوه شكن برنشاند و به باد فرمان داد تا آب را از ريزش باز دارد و باد را بر نگاهدارى آب چيره گردانيد و باد را در حد آب نگاهداشت. زير آن باد هوا گسترده بود و بر زبر آن، هوا در جنبش. آنگاه خداى سبحان، بادى خشك و نازاينده بيافريد تا پيوسته آب را در جنبش داشته باشد و وزش آن را تند گردانيد و وزيدنگاه آن را دورادور قرارداد. پس، آن باد را فرمود تا انبوه آب را به جنبش اندر آورد و خيزابه درياها را برانگيزد. آنگاه باد آن آب را همچون مشك ماست به سختى بجنبانيد و در فضا تند بر آن وزيد. چندان كه همه آن را جابجا كرد و زير و رو ساخت تا كوهه هاى آب، موج بلند گرفت و بخش آرام و بر هم نشسته آن كف كرد. سپس آب رادر هواى باز و در فضاى فراخ و پردامنه بالا برد و خداى ستوده به پاكى از آن بخار آب هفت آسمان را بياراست و در زير آن آسمانها، موجى بيافريد آنسان كه ريزش نكند و بر زبر آن سقفى محفوظ و طاقى بلند ب
رآورد بى ستونى كه آسمانها را برپاى داشته باشد يا ميخى كه حركت آنها را انتظام داده باشد. زان پس، آسمان را به زيور اختران و فروغ روشنگران بياراست و خورشيد نورافشان و ماه پرتوافكن را در آن روان ساخت: در سپهر گردان و سقف روان و لوح اخترنشان
آفرينش فرشتگان آنگاه بين آسمانهاى بلند را از هم گشود و آن را از انواع فرشتگان بينباشت. گروهى از آن فرشتگان در حال سجودند و به ركوع درنمى آيند، و گروهى در حال ركوعند و پشت راست نمى كنند بعضى در صف ايستاده اند و نمى پراكنند و فرشتگانى كه تسبيح گويند و ملالتى نمى يابند و خواب بر چشمانشان چيره نمى گردد و پرده خطا بر خردشان فرو نمى افتد و كالبدشان سستى نمى گيرد و بى خبرى و فراموشى بر آنان دست نمى يابد. گروهى ديگر كه امين وحى خدايند و ترجمان معانى بر دل فرستادگان او، و به فرمان و قضاى حق، در رفت و آمدند. برخى از آنان پاسداران بندگان او، و بعضى دربانان فردوس اويند. بعضى را پاى بر زمينهاى زيرين استوار است سرها از سپهر برين بر گذشته و اندامها از اقطار جهان بيرون و دوشها مناسب با پايه هاى عرش. در برابر عرش چشمها به زير افكنده اند بال خويش به هم درپيچيده ميان اين فرشتگان و فرشتگان فرو دست حجابهاى عزت و پرده هاى قدرت درآويخته است. آنان پروردگار خود را به وهم تصويرى يا به گمان درنيافته اند و اوصاف مخلوق بر او جارى نمى سازند و او را به مكان محدود نمى دارند و ميدانند كه با چشم قدرت مشاهده او را ندارند.

آفرينش آدم (ع) آنگاه خداى سبحان، از خاك سخت و نرم زمين و از خاك كشت پرور و شوره زار پاره اى برگرفت و به آن بيالود تا شسته و پاكيزه گرديد و از آن هيئتى ساخت با خمها و بندها و پيوندها، و چنانش بخشكانيد كه اجزاى آن به هم در پيوست و در وقتى محدود و زمانى معلوم سخت گرديد سپس از روح خود در آن بدميد تا به صورت انسان درآمد داراى انديشه ها كه آن را به جولان درمى آورد و فكرت كه آن را به كار مى بندد، و اندامها كه آن را به خدمت آرزوهاى خويش در مى آورد، و ابزارها كه آن را براى منظور خود به كار مى اندازد و معرفتى كه با آن حق را از باطل مى شناسد، و داراى ذوقها و بويايى ها و رنگها و جنسها به خميره رنگهاى گوناگون و همانندهاى هماهنگ و عنصرهاى متضاد و آميزه هاى ناهمگون از سردى و گرمى و ترى و خشكى سرشته.

پس، خداى سبحان از فرشتگان خواست تا در پيشگاه انسان به سجود درآيند و تكريم او را فروتنى كنند. و اينسان، حق امانتى را كه نزد ايشان دارد، و پيمانى را كه با آنان بسته است بجاى آورند. آنگاه كه خداى پاك فرمان داد تا در پيشگاه آدم زمين بوسى كنند: اسجدو الادم فسجدوا الا ابليس همه فرشتگان به سجده درافتادند جز ابليس كه خودبينى، او را برانگيخت و بدبختى بر وى چيره گرديد و به آفرينش خويش از آتش بباليد و آفريده از گل خشك و خام را خوار شمرد. و خداى به شيطان مهلت داد تا سزاوار خشم گردد و آزمايش از او به پايان رسد و روزگار فرصت او به سر آيد. پس به او گفت: انك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم (تا روزى كه زمان معلوم سرآيد از جمله كسانى هستى كه به آنها مهلت داده ايم)
سپس خداى سبحان، آدم را در سرايى جاى داد و در آنجا روزگارش را با شادكامى همنفس گردانيد و سكونتش را با آسودگى همدم ساخت و او را از ابليس و دشمنى او برحذر داشت. اما دشمن او بر زندگانى وى در دارالمقام و همنشينى او با نيكان حسد ورزيد و او را بفريفت. پس آدم يقين خود به شك بفروخت و عزم خود را به سست رايى بباخت، و دلشادى رابه هراس تبديل ساخت و باليدن و نازش وى، به پشيمانى تغيير يافت. آنگاه خداى سبحان در توبه بر او بگشود و كلمه رحمت به او آموخت و او را به بازگشت به مينوى خويش نويد داد سپس به سراى آزمايش و محل فرزند آوردن فرود آورد.

/ 211