ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

اسدالله مبشری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وصيت به تقوى شما را به ترس از خداى اندرز مى دهم، خدايى كه به آنچه بيم دارد، پاداش كردار را آشكار ساخت و به دلايل روشن حجت آورد و شما را از دشمنى ترساند كه در سينه ها به پنهانى جاى گرفت و در گوشها پنهانى دميد، پس گمراه ساخت و به هلاكت در انداخت، وعده داد و به اميد بى بنياد آرزومند گردانيد و بديهاى جرمهارا زينت داد و گناهان بزرگ را در نظر كوچك و آسان نمود، تا وقتى نفس را كه شيطان قرين او شد، از درجه رشد به درجه گمراهى فرود آورد و چنان كرد كه خلاص او امكان نيافت. شيطان انكار كرد كه كسى را گمراه كرده باشد و ناسزايى را آراسته باشد، و چيزى را كه در نظر او بى مقدار جلوه داده بود بزرگ مى شمرد و از آنچه ايمنى داده بود برحذر داشت.

و از آن خطبه: در چگونگى آفرينش انسان (آيا نمى نگريد به آنچه گفته آمد) يا انسان را نمى بينيد كه پروردگار وى را در تيرگيهاى زهدانها و پرده هاى مشيمه ها به صورت نطفه اى آفريد سرشار از جرثومه هاى زندگى با بستگى هاى پنهان به هر صورت و با نقش هر شكل در شكم مادر و نوزادى شيرخوار و از شير باز گرفته و تقريبا به سال بيست رسيده سپس به او دلى يادگير و زبانى گويا و چشمى نگرنده بخشيد تا به عبرت بينديشد و از دست زدن به ناشايسته ها باز ايستد. تا هنگاميكه به اعتدال جوانى رسيد و پيكرش موزون و راست گرديد با گردنكشى از حق رميد و شگفتى زده به خبط درافتاد و با دولاب گنجاى هوى و هوس آب كشنده شد رهرو كوشا براى دنياى خود در لذتهاى شادمانى خويش و نيازها كه بر خاطرش بگذرد بعد از آن گمان نمى برد كه به او ناروايى رسد و باكى از خداى تعالى نداشت. پس در فتنه روزگار با حالتى مغرور جان مى سپارد و در اندك زمان در لغزشهاى خويش زيست مى كند، عوضى به دست نياورد و واجبى را قضا نكند ناگاه اندوه ها و دردهاى مرگ در بقيت زمانى كه در پى هواى نفس مى شتابد بر او هجوم مى آورد پس متحير و دل افكار مى گردد پس در سختيهاى دردها و بيماريها شب را
به روز آورد. حالى كه ميان برادرى كه پاره اى از جان اوست و پدر مهربان و مادرى كه از روى ناشكيبائى مى نالد و از پريشانى بر سينه مى كوبد قرار دارد، حالى كه شخص در سختى جان كندن به خود مشغول است و به رنجى كه بر او و احساس او چيره گرديده و ناله هاى دردناك و به شماره درافتادن نفس هنگام جانسپارى در رانده شدن رنجزاى جان از كالبد. پس آنگاه آن مرده نوميد از رحمت ، در كفن پيچيده مى گردد و حالى كه به آسانى، بى توانايى جلوگيرى، به حالت تسليم و آسانى گردن نهاده است كشيده مى شود. سپس او را همچون شترى از سفر آمده و با تعب به سفر ديگر رونده، شترى لاغرى، بر پاره هاى چوب نعش كش اندازند او را فرزندان دستيار و يارى دهنده و برادران كه در كمك به او بر يكديگر پيشى مى گرفتند از زمين بر مى دارند، به سوى سراى تنهايى او، آنجا كه با هيچكس ملاقاتيش نيست مى برند. تشييع كننده جنازه و يار اندوه زده باز مى گردد. حالى كه جنازه به علت حيرانى و مدهوشى از پرسش و به علت به سر در آمدن در آزمايش با خويشتن زمزمه مى كند در گورش مى نشانند. و بزرگتر محنت آنجا پيشكش آب جوشان است و در آوردن اوست در آتش و جوشش هاى آتش افروخته و شدت صداى آتش در حال اش
تعال در بين انواع عذابهاى مرگبار و عذاب ساعات. دمى در عذابى درنگ نيست تا راحتى دست دهد. نه آرميدنى كه عقاب را باز گرداند نه نيروئى كه عقوبت از آن به سر آيد نه مرگى كه در آيد نه يك دم خواب كه اندوه بزدايد. ما به الله پناه مى بريم.

/ 211