سرهنگ خلبان والي اويسي مأموريتي جنگي در پيش بود و تعدادي از دوستان خلبانمان قرار بود در اين مأموريت شركت كنند هواپيماها در آشيانه آماده شده بودند من و شهيد اردستاني در اين عمليات حضور نداشتيم ، ولي به دستور ايشان براي بدرقة دوستان به آشيانههاي مورد نظر رفتيم هنوز هيچ يك از خلبانان به محل نيامده بودند حاج مصطفي رو به من كرد و گفت - برو سوييچ بمبها را چك كن ، درست باشند !وقتي براي اين كار به داخل كابين هواپيماها ميرفتم ، ميديدم كه ايشان همان پايين ايستاده و پاي هر هواپيما دعايي ميخواند كه من از مضمون آن چيزي به خاطر ندارم اين كار را براي تكتك هواپيماها تكرار كرد وقتي بررسي آخرين هواپيما به پايان رسيد و از پلكان پايين آمدم از ايشان پرسيدم - ببخشيد حاجي ! ممكن است بفرماييد پاي هر هواپيما چه زمزمه ميكرديد ؟خنديد و پاسخ داد - هيچي ، دعاي سلامتي برايشان ميخواندم با اين دعا اينها بيمه ميشوند و به سلامت باز ميگردند تا زماني كه به عنوان فرمانده گردان بودند و ما در خدمتشان بوديم ، در كلية پروازها اين كار شهيد اردستاني ادامه داشت و به درستي كه آن دعا تأثير عجيبي در سالم ماندن هواپيماها و خلبانان داشت !