تمرين شجاعت - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تمرين شجاعت

دكتر منوچهر فدوي اردستاني

شهيد اردستاني به كشاورزي علاقة وافري داشت در فرصتها مناسب ، به دور از هياهوي زندگي شهر نشيني با خانواده به ورامين مي‌آمد و بلافاصله به باغي كه از پدرشان به ارث رسيده بود ،‌ مي‌رفت و مشغول رسيدگي به امور باغ مي‌شد

روزي ، باخبر شدم كه ايشان به ورامين آمده‌اند سراغش را گرفتم ، گفتند كه به باغ رفته‌اند با خانواده راهي باغ شديم وقتي وارد شديم ، شهيد اردستاني بالاي درخت ، مشغول هرس كردن درخت توتي بود كه برخي از شاخ و برگ آن خشك شده بود

همين كه به آنها نزديك مي‌شديم ، ديدم دو فرزند پسر آن شهيد كه سن كمي هم داشتند پاي درخت ايستاده‌اند و به تحريك پدر در صدد بالارفتن از آن درخت تنومند هستند ، مرتب به آنها مي‌گفت ما كه كوچك بوديم ، درخت از اين بزرگتر را هم بالا مي‌رفتيم ، يا الله بياييد بالا !

وقتي صحنه را ديدم ، قدمها را كشيده تر كردم و پس از سلام و احوالپرسي گفتم

- حاج مصطفي اين چه كاري است كه از اين بچه‌ها انتظار داري ، ممكن است بيفتند و دست و پايشان بشكند !

در حالي كه بالاي درخت بود ، با من احوالپرسي كرد و پس از چند لحظه پايين آمد و گفت

- بچه‌ها بايد در همين سن دل و جرأت پيدا كنند

هر چند اين عمل براي بچه‌ها مخاطره آميز بود ، ولي از يك اصل تربيتي نشأت مي‌گرفت و حاج مصطفي به خوبي مي‌دانست چكار مي‌كند زيرا بازداشتن بچه‌ها از دست زدن به كارهاي مخاطره آميز ، ممكن است اعتماد به نفس آنها را كم كند و از شجاعت لازم براي انجام دادن كارها برخوردار نشوند ، لذا آن روز در واقع حاج مصطفي درس شجاعت را در گوش فرزندانش زمزمه مي‌كرد تا همچون پدر جسور و بي‌باك باشند

/ 109