اكبر اردستاني ، برادر شهيد دوران دفاع مقدس ، برادرم ، تيمسار اردستاني خيلي كم در ورامين ديده ميشد هميشه در ميدانهاي نبرد و مأموريتهاي پروازي به سر ميبرد در آن زمان به اصرار بستگان ، ساختن خانهاي را شروع كرده بود ، ولي به خاطر جنگ و مأموريتهايي كه داشت ، ساختمان نيمه كاره مانده بود من ساخت آن را از جانب او به دست گرفتم ساختمان به جايي رسيد كه 4 شاخه تير آهن كم آمد روزي با او صحبت كردم ، كه يا چهار شاخه آهن آزاد بخريد يا اينكه با لباس پرواز به شهرداري برويد ، اگر شما را در اين لباس و درجه ببينند به مشكل رسيدگي كرده حوالة تيرآهن صادر ميكنند او در حالي كه چشمانش را گرد كرده بود و گويي انتظار شنيدن چنين حرفي را از من نداشت ، گفت - اولاً پول ندارم آهن آزاد بخرم ثانياً درست نيست كه من از اين لباس سوء استفاده كنم ارزش اين لباس بالاتر از اين حرفهاست كه من آن را در راه منافع شخصي خود به كار ببرم لباس براي خدمت و جنگ است و لاغير بگذاريد ساختمان به همان وضع بماند البته جوابش همان بود كه من منتظر شنيدنش بودم به اين ترتيب ساختمان به مدت سه سال به همان صورت ماند تا اينكه كمكم و با همت خود ، آن را ساخت