سعي كن هنگام خشم خوددار باشي - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سعي كن هنگام خشم خوددار باشي

سرهنگ خلبان علي عالي زاده

پايگاه اميديه به سبب اينكه مدت مديدي قبل از جنگ تحميلي غير فعال بود وهنوز كارهاي ساختماني و تأسيسات مختلف آن به اتمام نرسيده بود در زمان واگذاري مسئوليت اين پايگاه درسال 1360 به شهيد اردستاني ، آن شهيد بزرگوار تمام همت خود را به كار برد تا با راه‌اندازي تأسيسات ضروري از جمله وسايل خنك كننده كه در منطقه گرمسيري از حياتي‌ترين امور به حساب مي‌آيند ، آسايش نسبي پرسنل و خانواده‌ها را تأمين كنند

علي رغم شدت جنگ در اين سال ، و با وجود اينكه شهيد اردستاني مسئوليت مهمي داشت و روزي چند بار هم پرواز جنگي انجام مي‌داد ، ساير وقت خود را صرف رسيدگي به امور رفاهي پايگاه مي‌كرد ، ولي مشكلات به حدي بود كه در كوتاه مدت قابل حل نبود

در يكي از روزهاي گرم تابستان ، در پايگاه اميديه ، يكي از پرسنل به علت خرابي دستگاه خنك كنندة منزلش از كوره در مي‌رود و راه منزل فرمانده پايگاه شهيد اردستاني را براي شكوه و اعتراض در پيش مي‌گيرد

به علت اينكه شهيد اردستاني تازه به فرماندهي پايگاه منصوب شده بود ، آن شخص وي را نمي‌شناخت ؛ فقط پرسان ، پرسان ، سراغ منزل او را مي‌گرفته و قدري هم زير لب غرولندكنان حرفهايي مي‌زده است سرانجام منزل فرمانده را مي‌يابد نزديكي‌هاي منزل كه مي‌رسد ، صدايش را بلند مي‌كند تعداي از همسايه‌ها از منزل بيرون مي‌آيند تا ببينند چه خبر است در اين حين شهيد اردستاني كه خود نيز راهي منزل بوده سر مي‌رسد و مي‌پرسد

- چي شده ؟ چرا داد و فرياد مي‌كني ؟

شخص شاكي جواب مي‌دهد

- فن كوئل دستگاه خنك كننده منزلم خراب است ، زن و بچه‌ام كلافه شده‌اند ، خانه برايمان جهنم شده ، آمده‌ام درد دلم را به فرمانده پايگاه بگويم ، شايد فكري بكند !

شهيد اردستاني مي‌گويد

- خانه‌اش آنجاست ، ولي الآن در منزل نيست فردا به دفتر ايشان برويد من ترتيب ملاقات شما را مي‌دهم آنجا حرفهايت را بزن ، حتماً رسيدگي مي‌كند

فرداي آن روز ، شخص شاكي ، وارد دفتر فرماندهي مي‌شود قبلاً فرمانده به آجودان سپرده بود كه شخصي با اين مشخصات آمده ، سريع او را به دفتر هدايت كنيد

بلافاصله آجودان خير مي‌دهد شهيد اردستاني اجازة‌ورود مي‌دهند آن شخص وقتي وارد دفتر مي‌شود ، براي لحظه‌اي بهت زده ، نگاه در نگاه فرمانده مي‌دوزد

- ببخشيد ! شما جناب سرهنگ

شهيد اردستاني با مهرباني جلو مي‌آيد ، دست در گردن او انداخته و صورتش را مي‌بوسد و مي‌گويد

- بله ، من ، اردستاني هستم

آن شخص مي‌پرسد

- جناب سرهنگ ! پس چرا ديروز خودت را معرفي نكردي ؟!

حاج مصطفي مي‌گويد

- شما ديروز عصباني بوديد ، گيريم كه خودم را هم معرفي مي‌كردم ، چه مشكلي حل مي‌شد ؟ مسئلة فن كوئلها به زودي حل مي‌شود ان‌شاء الله در صدد راه اندازي آنها هستيم

آن شخص ، وقتي اين متانت و بردباري شهيد اردستاني را مي‌بيند ، از عمل خود پشيمان شده ، مرتب از اتفاقي كه ديروز افتاده بود ، عذرخواهي مي‌كند فرمانده دستي به شانه‌اش مي‌زند و مي‌گويد

- عذرخواهي لازم نيست ، سعي كن هنگام خشم كمي خوددار باشي !

/ 109