اكبر اردستاني ، برادر شهيد قرار بود براي ديدن يك دورة دو ماهة نظامي عازم كشور چين شوم علي رغم اينكه در كلية مراحل پذيرش و امتحان قبول شده بودم ، ولي در دل كمي ابهام داشتم كه نكند ، بي دقتي شود و مرا نفرستند تصميم گرفتم موضوع را با برادرم تيمسار اردستاني در ميان بگذارم ، شايد وساطت كند تا مطمئن شوم يك روز نزد ايشان رفتم و گفتم - داداش ! ميترسم اسمم از قلم بيفتد ، ميشه شما سفارش كني ؛ بلكه خيالم راحت شود در جوابم گفت - نترس ! اگر قبول شده باشي و به تو هم نياز داشته باشند ، حتماً اعزام ميشوي در غير اين صورت كاري از من ساخته نيست من كه ميدانستم او اهل سفارش و پارتي بازي نيست ،در دل كمي خودم را سرزنش كردم كه چرا اصلاً اين موضوع را پيش كشيدم و اين حرف را به او زدم سرانجام به اين مأموريت اعزام شد و پس از طي دوره به ايران بازگشتم