سرتيپ خلبان علي محمد نادري اوايل جنگ تحميلي بود در پايگاه دزفول خدمت ميكردم شهيد اردستاني به همراه تعدادي ديگر از خلبانان ، از پايگاه تبريز به طور داوطلبانه به دزفول آمده بودند از آنجا كه پايگاه دزفول نزديكترين پايگاه به خط دشمن بود ، بيشترين عملياتها از اين پايگاه انجام ميشد عراقيها كه از عمليات شجاعانة خلبانان ما به ستوه آمده بودند ، سايت موشكي پيشرفتهاي را در منطقة جنوب چنانه مستقر كرده و با پدافند متراكم و پيشرفته از آن حفاظت ميكردند چند روزي بود كه براي انجام پرواز در آن منطقه ، دچار مشكل شده بوديم و دو سه فروند از هواپيماهاي ما با آتش آنان دچار سانحه شده بودند با عكسبرداري كه از آن منطقه به عمل آمده بود ، اين سايت را به عنوان يك هدف به عمليات پايگاه دادند آن روز چندين دستة پروازي هدف را دريافت كرده و رويش كار كردند ، ولي هيچ يك ، راه نفوذي براي بمباران آن پيدا نكردند و زدن اين هدف را غير ممكن ميديدند شهيد اردستاني مرا صدا كرد و گفت - محمد ! بيا روي اين هدف كار كنيم و كار را تمام كنيم گفتم - موافقم انشاء الله كه نتيجه خواهيم گرفت ساعتي بعد جوانب كار را روي نقشه ، به طور دقيق بررسي كرديم و توجيهات پروازي لازم نيز صورت پذيرفت با مدد جستن از خداوند و ائمه اطهار ع به روي هدف رفتيم و با عملياتي برقآسا ، هدف را به آتش كشيديم و به پايگاه بازگشتيم شهيد اردستاني با ايمان ، شهامت و جسارتي كه در وجودش نهفته بود ، سختترين مأموريتها را با آغوش باز ميپذيرفت و بدين طريق به سايرين نيز جرأت و جسارت ميداد