شادمانتر از هميشه - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شادمانتر از هميشه

سرتيپ خلبان محمد تقي جديدي

تيمسار شهيد مصطفي اردستاني همواره براي رفتن به مأموريتهاي جنگي داوطلب بود او سخت‌ترين و حساسترين مأموريتها را خود عهده دار مي‌شد و در همه حال گوي سبقت رااز ديگران مي‌ربود در طول هشت سال دفاع مقدس با دشمنان دين خدا جانانه جنگيد و حتي براي لحظه‌اي درنگ را جايز ندانست در برابر سختيهاي زندگي ، چون كوه مقاوم بود و مشكلات هيچ گاه نتوانست او رااز حركت در راه آرمان و عقيده‌اش باز بدارد

اواخر سال 1364 بود رزمندگان سلحشور اسلام خود را براي عملياتي مهم در منطقه اروند رود آماده مي كردند با شروع عمليات والفجر هشت كه منجر به تصرف در آمدن بندر فاو و بخش وسيعي از خاك دشمن شد ، همه روزه به همراه شهيد اردستاني و جمع ديگري از خلبانان ، چندين بار بر فراز منطقه عملياتي پرواز مي‌كرديم و استحكامات پياده مكانيزة دشمن را به آتش مي‌كشيديم شهيد اردستاني به هنگام بازگشت از منطقه ، در حالي كه گلوله‌هاي ضد هوايي و موشكهاي پدافندي دشمن بي‌امان به طرف هواپيما شليك مي‌شد ، اقدام به انجام مانورهاي بسيار زيبايي مي‌نمود و سعي بر آن داشت تا روحية جنگاوري بچه‌ها را مضاعف كند

چند روزي از شروع اين عمليات پيروزمندانه مي‌گذشت در حاشية پروازهاي موفقي كه با تلاش شبانه روزي پرسنل فداكار فني و پروازي صورت پذيرفته بود ، پرسنل پدافندي مستقر در منطقه نيز دهها فروند از هواپيماهاي شكاري و بمب‌افكن دشمن بعثي را سرنگون كرده بودند با پشتيباني هوايي خوبي كه از نيروهاي عمل كننده صورت گرفت بود ، آنان با آسودگي خاطر به مستحكم نمودن مواضع خود پرداخته بودند

در آن روزها نيروي هوايي و سپاه پاسداران با استفاده از خلاقيت نيروهاي كارآمد و نوآوري ، اقدام به ساخت نوعي بمب سه هزار پوندي كرده بودند بمب بسيار سنگيني كه تا آن زمان روي هواپيما بسته نشده بود ، زمان آن رسيده بود كه آزمايش شود نوبت پروازي من بود شهيد اردستاني اصرار داشت تا خود ، اين مأموريت را انجام دهد رو به او كردم و گفتم

- اگر اين بمب قابل حمل است كه من مي‌برم ؛ زيرا نوبت پرواز من است و اگر امكان حمل آن نمي‌رود چرا شما پرواز كني ؟!

تيمسار شهيد عباس بابايي كه در آن زمان مسئول معاونت عمليات نيرو بودند و بر ساخت و نصب اين بمب نظارت مستقيم داشتند ، نظاره گر اين كشمكش ما بودند جلو آمدند و ماجرا را جويا شدند گفتم

-تميسار ! نوبت پرواز من است ، ولي حاج مصطفي ، خود مي‌خواهد پرواز كند و اجازة‌ پرواز به من نمي‌دهد

شهيد بابايي تبسمي كرد و گفت

- شما با هم بحث نكنيد ! من قصد دارم از نزديك چگونگي اصابت و ميزان تخريب اين بمب را بررسي كنم به منطقه مي‌روم و از آنجا به شما خواهم گفت كه كداميك پرواز كنيد

ما كه هر دو خود را از مريدان شهيد بابايي مي‌دانستيم ،‌پذيرفتيم و هيچ نگفتيم دو ساعتي بود كه ايشان عازم منطقه شده بودند و ما همچنان براي پرواز لحظه شماري مي‌كرديم با صداي زنگ تلفن انتظارمان به سر آمد ايشان از من خواستند تا پرواز را انجام دهم مزاحي با حاج مصطفي كردم و او را بوسيدم دقايقي بعد به سوي منطقه عملياتي بال گشودم

مسير پروازي را به سمت شهر فاو ادامه دادم و با نزديك شدن به درياچة نمك بمب را روي هدف رها كردم و به سوي پايگاه تغيير جهت دادم ساعتي از بازگشتم به پايگاه سپري شده بود كه شهيد بابايي از منطقه رسيد سلامي كردم ، پاسخم گفت و آنگاه مرا در آغوش كشيد و بوسيد او در حالي كه خيلي شاد و مسرور به نظر مي‌رسيد ، گفت

- من نزديك به 30 كيلومتر با محل اصابت بمب فاصله داشتم ، ولي قدرت تخريب آن به قدري بالا بود كه زمين زير پايم لرزيد !

حاج مصطفي كه تا آن زمان در كنارمان ايستاده بود و سراپا گوش بود ، با شنيدن اين خبر در حالي كه سرور و شادماني سراسر وجودش را فرا گرفته بود ، دستانش را به سوي آسمان بلند كرد و شكر خداي را بجا آورد و آنگاه يكديگر را درآغوش گرفتيم و بوسيديم

/ 109