او لايق شهادت بود - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

او لايق شهادت بود

زهرا اردستاني ، خواهر شهيد

عصر پانزدهم ديماه 73 بود غم سنگيني سراسر وجودم را فرا گرفته بود دوست داشتم با خود خلوت كنم و هاي‌هاي بگريم تا شايد كمي سبك شوم در انديشة آن بودم تا مكان مناسبي را بدين جهت بيابم مدتها بود به زيارت حضرت عبدالعظيم ع نرفته بودم همان آقايي كه در روايت ثواب زيارتش همچون زيارت حرم مطهر حضرت امام حسين ع آمده است لذا به مادر شوهرم گفتم

- موافقي بريم زيارت شاه عبدالعظيم ع ؟

- پيشنهاد خوبي است ،‌حاضرم

از ورامين سوار ماشين شديم و به سوي شهر ري حركت كرديم دل شورة عجيبي داشتم در طول مسير مدام با خود زمزمه مي‌كردم در كنار ضريح حضرت ، حال و هواي خاصي پيدا كردم همانند مرغ پر شكسته‌اي دست و پا مي‌زدم و اشك از چشمانم چون سيل روان بود از آنچه بر من مي‌گذشت متحير بودم هنوز سرخي غروب آفتاب در آسمان پهناور پرتوافكن بود كه به منزل رسيديم و ساعاتي بعد در خواب شبانگاهي فرو رفتيم

هنگام سحر ، در خواب ديدم منادي جمله را سر داد و آنگاه سه مرتبه تكرار كرد من قطع شدم و به خدا وصل شدم از خواب برخاستم نگاهي به ساعت ديواري انداختم به اذان صبح دقايقي بيش نمانده بود زمان به سرعت گذشت و صداي مؤذن از مسجد محل طنين انداز شد الله اكبر ، الله اكبر وضو گرفتم و سجاده را پهن كردم

نماز را خواندم و به دعا نشستم و مشغول مناجات با خالق هستي شدم هنوز زيارت جامعة‌ كبيره را به اتمام نرسانده بودم كه زنگ خانه به صدا درآمد آري قاصد شهادت حاج مصطفي با تني خسته و رنجور از راه رسيده بود رنگ رخسار و آمدن زود هنگامش حكايت از خبري ناگوار برايمان داشت

شوهريم پرسيد

- اتفاقي افتاده ؟!

- خير ؛ ولي

- ولي چي ؟! زودتر بگو چي شده ؟!

- شب گذشته تيمسار سكته كرده !

بي‌درنگ به او گفتم

- حاج مصطفي سكته نمي‌كند من يقين دارم حاجي شهيد شده !

در اين هنگام بود كه بغض گلويش تركيد و با نگاهش گفت

آره حاج مصطفي سكته نمي‌كند ! او لياقت شهادت را داشت و خدا نيز دوست داشت كه او به مرگ طبيعي نميرد

/ 109