دقت در استفاده از بيت المال - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دقت در استفاده از بيت المال

ستوان علي رحيميان

زماني كه تيمسار اردستاني مسئوليت معاونت عمليات نيروي هوايي را عهده دار بود ، من به عنوان مسئول دفتر ايشان انجام وظيفه مي‌كردم شهيد اردستاني بيشتر اوقات يا در اداره بود و يا در مأموريتهاي مختلف ، كمتر فرصت مي‌كرد تا به امور خانواده‌اش رسيدگي كند

پسر تيمسار به نام محمد كلاس پنجم ابتدايي بود و امتحانات نهايي اودر شرف انجام بود حوزه‌اي كه مي‌بايست امتحان مي‌داد ، تا منزل فاصله داشت و ناگزير بايد صبح خيلي زود راه مي‌افتاد چون تيمسار در آن موقع روز اداره بود ، به خانواده سپرده بود كه محمد خودش براي امتحان برود محمد ، به هر طريق كه بوده ، به محل حوزة امتحاني مي‌رود

در دفتر نشسته بودم كه زنگ تلفن به صدا درآمد ، گوشي را برداشتم ، همسر شهيد اردستاني بود ، گفت آقاي رحيميان ، محمد رفته حوزة امتحاني و راهش خيلي دوره ، اگر ممكن است ، يك ماشين بفرستيد او را بياورند من نيز بدون اينكه تيمسار متوجه شود ، ماشين فرستادم تا فرزند ايشان را از حوزة امتحاني به منزل برساند

شب كه تيمسار به منزل مي‌رود ، از امتحان و چگونگي رفتن محمد به حوزه مي‌پرسد ، محمد مي‌گويد بابا! رفتني خيلي اذيت شدم ، ولي برگشتني راحت آمدم ، ماشيني از اداره آمد و مرا تا منزل آورد

فردا صبح زود ، طبق معمول ، تيمسار به معاونت عمليات آمد از طرز برخوردش متوجه شدم كه از چيزي ناراحت است

با خود گفتم ، خدايا اول صبح ، تيمسار از چي ناراحت شده‌اند ؟ چيزي نگفتم و به كارهاي روزمره مشغول شدم كه صداي آيفون تيمسار به گوش رسيد و مرا به درون اتاق فراخواند

به اتاق رفتم ، تيمسار در حالي كه عصباني به نظر مي‌رسيد رو به من كرد و گفت

- آقاي رحيميان ! شما به چه حقي براي بچة من ماشين مي‌فرستي ، مگر ماشين اداره براي بچه من است ؟ از اين پس حق نداري براي اعضاي خانواده من ماشين اداره را بفرستي !

تيمسار كه همواره گشاده رو بود و لبخند از لبانشان دور نمي‌شد ، براي اين اشتباه من كه نوعي استفادة‌شخصي از بيت المال بود ، چنان صورتش برافروخته بود كه احساس كردم تنبيهي شديد در انتظارم باشد ، ولي به همان تذكر بسنده كرد و من هم از آن پس سعي كردم طبق ميل ايشان عمل كنم

/ 109