شاكي نيستم ، از شما رضايت دارم - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شاكي نيستم ، از شما رضايت دارم

سيد كمال اردستاني ، برادر همسر شهيد

حاج مصطفي در سراسر عمر پر بركتش انسان بسيار باگذشتي بود او در نهايت تواضع و فروتني ضمن رعايت حقوق ديگران ، از حق و حقوق خود و سايرين دفاع مي‌كرد و به هنگام پديد آمدن هر گونه اتفاق و يا حادثه‌اي ، صبور و شكيبا بود هرگز پرخاش نمي‌كرد و در برابر اين عمل احتمالي از سوي ديگران ، نه تنها مقابله به مثل نمي‌كرد ؛ بلكه نحوة برخوردش چونان آب سردي بر آتش بود

روزي سوار بر خودرو ايشان از خيابان شهداي ورامين عبور مي كرديم حاج مصطفي قصد گردش به چپ داشت و راهنماي سمت چپ را زده بود ناگهان موتور سواري كه با سرعت غير مجاز و از خياباني يكطرفه و ممنوعه در حركت بود به سوي ما منحرف شد ايشان كه وضع را چنين ديد و به خوبي متوجه شده بود در صورت برخورد موتور سوار با ماشين چه بر سرش خواهد آمد ، به سرعت پا را روي پدال ترمز فشرد از آنجا كه تاكسي پشت سرمان فاصلة خيلي كمي با ما داشت و غافلگير شده بود به ماشين ما خورد ، و در پي آن ، خودرو سومي نيز به تاكسي زد راننده تاكسي كه خيلي عصباني به نظر مي‌رسيد به شهيد اردستاني پرخاش كرد حاج مصطفي با كمال خونسردي گفت

-برادرم اينكه دعوا نداره منتظر مي‌مانيم تا كارشناس راهنمايي بياد هر چه ايشان نظر دادند براي ما ملاك است و ما تابع قانون هستيم

دقايقي در انتظار پليس نشستيم پليس از راه رسيد و شرح حادثه را از شهيد اردستاني جويا شد ايشان نحوة تصادف را تشريح كرد راننده تاكسي در حالي كه رنگ چهره‌اش برافروخته شده بود و هيچ گونه تسلطي بر اعصابش نداشت دستانش را بلند كرد ومحاسن شهيد اردستاني را گرفت و به هم فشرد و سه بار اين حركت ناشايست را تكرار كرد آنگاه با لحن خيلي زشتي گفت

- به جان اين ريشها راست بگو !

انبوهي از جمعيت دورمان حلقه زده و منتظر بودند تا عكس‌العمل حاج مصطفي را نظاره گر باشند او با كمال متانت و خونسردي گفت

- آقاي محترم شما چه كار به ريش من داريد ، پليس سؤال كرد و من نيز حقيقت را گفتم حال قضاوت را به عهده ايشان بگذاريم !

راننده تاكسي به هيچ صراطي مستقيم نبود و همچنان سروصدا مي كرد و به زعم خود فرياد دادخواهي برآورده بود پليس پس از بررسي جوانب كار ، كارت ماشين و گواهينامه راننده تاكسي را گرفت و به حاج مصطفي داد سپس نگاهي به او انداخت و گفت

- شما فاصله لازم را رعايت نكرده‌ايد و مقصر هستيد بايد رضايت ايشان را جلب كنيد ! دراين هنگام ، شهيد اردستاني كمي جلوتر رفت ، راننده متخلف را در آغوش گرفت و بوسيد سپس مدارك را به او برگرداند و گفت

- من شاكي نيستم و از شما رضايت دارم

راننده خاطي كه از اين عمل شهيد اردستاني مات و مبهوت مانده بود ، سر به زير افكند و هيچ نگفت و از آنچه بر آنها گذشته بود اظهار پشيماني كرد

/ 109