با تو مي‌گويم - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

با تو مي‌گويم

سرتيپ خلبان نصرالله عرفاني

دوستي و آشنايي‌ام با شهيد بزرگوار سرلشكر مصطفي اردستاني به سالهاي 1354 و 1355 بر مي‌گردد در آن زمان ، محل خدمتي من پايگاه بوشهر بود و ايشان نيز همراه چند تن ديگر از دوستان خلبان براي مدت يك سال و يا كمي بيشتر به بوشهر آمدند و در يك گردان پروازي همكار بوديم

جواني شاد و بشاش و در عين حال بسيار متدين بود كه از هوش سرشاري نيز برخوردار بود اندامي عضلاني و همانند پولاد داشت از لحاظ جسمي بسيار قوي و روحش به بلندي آسمانها بود يكي از بهترين خلبانان نيروي هوايي بود در همان زمان ، علي رغم جواني ، يكي از با سوادترين و هوشيارترين خلبانان در پرواز بود

شهيد اردستاني فردي متدين ، با وقار و نسبت به دين و مقدسات بسيار مقيد بود از همان سالهاي اوليه كه با ايشان آشنا شدم ، نه تنها اعمال واجب و فرايض را به نحو مطلوب انجام مي‌داد ؛ بلكه به انجام دادن اعمال مستحب نيز مقيد بود و ديگران را هم تشويق مي‌كرد بسيار ساده زيست بود و كم توقع به هيچ وجه به دنبال تجملات و مال دنيا ، حتي از راه حلال آن نبود او همواره مي‌گفت

در آخرت از حلالش هم سؤال مي‌كنند

سال 1356 به اتفاق آن شهيد والا مقام به پايگاه تبريز منتقل شديم همان سال ايشان ازدواج كرد و در سال 1357، در چند هفته به پيروزي انقلاب اسلامي مانده بود كه همراه ايشان و تعدادي از خلبانان به مشهد اعزام شديم شهيد اردستاني در اين ايام چون موج خروشاني بود كه لحظه‌اي آرام و قرار نداشت به دور از چشم مسئولان و در لباس شخصي ، خود را به سيل تظاهر كنندگان مي‌رساند و همراه امت انقلابي براي سرنگوني رژيم شاه شعار مي‌داد وقتي به پايگاه بازمي‌گشت سايرين را ترغيب مي‌كرد كه آنها نيز به انقلاب بپيوندند و در اين كار هم موفق بود زيرا تمام خلباناني كه در پايگاه مشهد حضور داشتند ، تحت تأثير و نفوذ كلامش قرار گرفته و با وي هماهنگ شدند

روز پيروزي انقلاب اسلامي 22 بهمن 1357 به همراه ايشان و تعدادي ديگر از خلبانان ، لباس پرواز پوشيديم و به صورت علني ، براي پيوستن به مردم انقلابي راه صحن مطهر حضرت امام رضا ع را در پيش گرفتيم مردم وقتي ما را ديدند ، با شور و شعفي وصف ناپذير ما را روي دست بلند كردند شهيد اردستاني در حين اينكه سوار بر موج جمعيت انقلابي بود ، فرياد مي‌زد الله اكبر ، خميني رهبر

روي دستان مردم خوب و صميمي به سمت تالار آينه كه حجت الاسلام واعظ طبسي توليت آستان قدس رضوي در آنجا ايستاده بود ، هدايت شديم ايشان ما را در آغوش كشيدند و به گرمي از ما استقبال كردند در همان جا به حجت‌الاسلام واعظ طبسي اطمينان داديم كه نمي‌گذاريم حتي يك هواپيما از مشهد براي سركوب انقلابيون به پرواز در آيد

به فضل خداوند ، انقلاب اسلامي پيروز شد در همان روزهاي پيروزي انقلاب ، مداركي به دست آمد كه نشان مي‌داد ، طرح ترور شهيد اردستاني و همسرشان شامگاه 22 بهمن 57 در محل استراحت آنها برنامه‌ريزي شده بود كه خوشبختانه با پيروزي انقلاب اسلامي اين طرح عقيم ماند

وقتي از مشهد به تبريز بازگشتيم ، شهيد اردستاني ، نخستين هستة تشكل خلبانان حزب‌اللهي را به همراه فرمانده محترم فعلي نيروي هوايي سرتيپ خلبان حبيب بقايي و چند نفر ديگر پي ريزي كردند همزمان ، شهيد بابايي نيز در اصفهان چنين هسته‌اي را تشكيل داده بود

برگزاري جلسه‌هاي قرآن و دعاي كميل و و همچنين مواظبت از انقلاب اسلامي در نهاجا را شهيد اردستاني از وظايف اصلي خود مي‌دانست ، و به تشكيل جهاد سازندگي در پايگاه همت گمارد

وقتي اولين حمله دشمن در مورخة 31/6/59 به سرزمين اسلامي‌مان شروع شد ، در واكنش به اين تجاوز دشمن ، شهيد اردستاني از جمله خلبانان پيشرو بود كه علي رغم اينكه در مرخصي به سر مي‌برد ، در كوتاهترين زمان ممكن خود را به تبريز رساند و بلافاصله پرواز جنگي‌اش را آغاز كرد سپس داوطلبانه عازم پايگاه شكاري دزفول كه نزديكترين پايگاه به دشمن بود شد و پس از چند روز ما نيز به وي پيوستيم همواره به ما مي‌گفت

دوستان ! هر كس حسرت حضور در كربلا را مي‌خورد ، بداند كه اين جا كربلاست بدانيد كه فرزند زهرا س آقا امام زمان عج نظاره گر اعمال ماست

چون شير مي‌جنگيد و شركت در جنگ و ستيز با دشمن ،‌غذاي روح بزرگ او بود وقتي براي انجام دادن مأموريتي به پرواز در مي‌آمد ، از شدت شادي ، كنترل از دست مي‌داد

روزي با هم به مأموريتي در شمال عراق رفته بوديم ، وقتي به منطقه رسيديم ، به او گفتم

- مصطفي !هدف براي دو هواپيما كوچك است ، بهتر است هدفهاي ديگري را بزنيم

با تأييد وي ، از هم جدا شديم و هر كدام به سمتي رفتيم چند لحظه گذشت ، هواپيمايش را ديدم كه در سمت مخالف من در حال پرواز است صدايش كردم مصطفي تواي ؟! جواب داد آره مواظبم در اين حال براي زدن هدف ديگري شيرجه زد وسواس داشت تا هر بمب را براي يك هدف به كار برد تا حداكثر استفاده را از مهمات كرده باشد

پس از اتمام مأموريت از وي تقاضا كردم كه هر چه زودتر به كنارم بيايد تا با هم برگرديم ضمن تأييد ، با مانوري زيبا ولي خطرناك كه هر خلباني قادر به انجامش نيست در كنارم قرار گرفت اين عمل وي نشان مي‌داد كه از شادي و شور جنگ در راه اسلام در پوست خود نمي‌گنجد پس از رسيدن به پايگاه و پياده شدن از هواپيما به من گفت

- نصرالله ! مي‌داني عده‌اي منتظر حضرت مهدي عج هستند تا در كنارش در راه خدا با باطل بجنگند ؟ ! من مطمئنم كه حضرت مهدي عج در اين جنگ با ماست و امام خميني نايب بر حق اوست

چند روزي از ماندنمان در پايگاه دزفول مي‌گذشت ، روزي او را ديدم كه چهره در هم كشيده و آن نشاط هميشگي كه در سيما داشت از چهره‌اش رخت بربسته بود ، خيلي گرفته و غمگين بود ! جلو رفتم و گفتم

- چي شده مصطفي ؟ ! مگر كشتي‌هات غرق شدند !

به يكباره بغضش تركيد و با صداي بلند شروع به گريه كرد و گفت

-به خدا نمي‌دانستم اين كافران تا اين حد پست هستند كه به نواميس ما مسلمانان هم رحم نكرده‌اند و

حالات او مرا نيز تحت تأثير قرار داد و بي‌اختيار در اشك ريختنش شريك شدم

اين شير نهاجا به سبب ايمان راسخ و عشق و علاقه‌اش به اسلام و انقلاب در اكثر حمله‌ها شركت مي‌كرد مأموريتهايي را كه هشتاد در صد احتمال خطر سقوط و سانحه مي‌رفت ، با قدرت انجام مي‌داد و برمي‌گشت وقتي در آسمان بود چون رعد خروشان مي‌غريد و خشم امت اسلامي را در قالب بمب و راكت بر سر دشمن مي‌كوبيد و وقتي از پلكان هواپيما پايين مي‌آمد ، همچون معلمي دلسوز و استادي بزرگ ، نقش يك مبلغ را ايفا مي‌كرد و مرتب دوستان همرزم را آگاهي مي‌داد چون عملش با گفتارش يكي بود ، گفته‌هايش از نفوذ خاصي برخوردار بود

زماني كه شهيد اردستاني و شهيد بابايي در كنار هم قرار گرفتند ، تعدادي از خلبانان را نيز در قرارگاهي به نام رعد جمع كردند و گرداني به نام راهيان كربلا تشكيل دادند اين گردان مستقيم زير نظر اين دو شهيد بزرگوار اداره مي شد و اكثر عملياتها را به صورت داوطلبانه شركت مي‌كردند

روزي در قرارگاه رعد ، درون سوله‌اي كه براي استراحت خلبانان در نظر گرفته شده بود ، نشسته بودم صبح آن روز ، عمليات بود و هنوز هم ادامه داشت نماز ظهر و عصر را خوانده و منتظر ناهار بوديم بعضي از دوستان در حال استراحت بودند من به ديوار تكيه داده و در فكر بودم كه شهيد اردستاني وارد سوله شد بي‌درنگ به طرف سجاده رفت و به نماز ايستاد ! نگاهم را به طرفش برگرداندم او را در هيئت يك فرشته ديدم كه به عبادت مشغول است با حالتي عجيب نيم خيز شدم و به دقت نگريستم ، ديدم كه شهيد اردستاني است ! تكيه به ديوار زدم و دوباره نگاهش كردم كه باز ديدم ملكي است در حال عبادت چشمانم را بستم و دوباره باز كردم ، شهيد اردستاني را در حال ركوع ديدم آن روز از اين حالت خود سخت شگفت زده شدم و به فكر فرو رفتم ! خدايا اين چه صحنه‌اي بود كه من ديدم ؟! چند روز بعد ، از دوست ديگري شنيدم كه او نيز شهيد اردستاني را وقتي كه نماز مي‌گزارده در قالب يك فرشته ديده است

نمي‌دانم او كه بود و چه بود ؟! وقتي به شجاعتش مي‌نگريستي ، كمتر كسي را همانند او مي‌يافتي ، به عشق و علاقه‌اش به شهادت و رسيدن به معبود مي‌نگريستي ، تمام وجودش لبريز از عشق به خدا و اهل بيت ع بود

او به تمام معنا خود را در حضور خدا مي يافت با ديدن هر چيز ، ياد خدا در ذهنش نقش مي بست روزي به اتفاق شهيد بابايي به دزفول آمدند آن دو را به منزل دعوت كردم جلو منزل ، درخت توت سياهي بود از آنان خواستم كه از توتهاي رسيدة درخت ميل كنند وقتي مشغول چيدن توت از درخت شدند آنها را نگاه مي‌كردم ديدم آن هر دو شهيد هر يك دانه‌اي توت مي‌چينند ، اول خوب آن را نگاه مي‌كنند و سپس به دهان مي‌برندن پرسيدم

- اگر گرد و غبار گرفته‌اند ، بدهيد بشويم ، سپس ميل كنيد

شهيد اردستاني گفت

- نه ، به زيبايي آن و به قدرت خالقش كه با چه نظمي آنها را دانه دانه در كنار هم نشانده است ، نگاه مي‌كنيم

آري مردان خدا چنين‌اند و با هر اثري از خالق هستي ولو يك دانه توت متوجه خدا مي‌شوند

شهيد اردستاني بسيار قرآن مي‌خواند و برداشتهاي عالمانه و عارفانه از آيات اين كتاب آسماني داشت سعي داشت كه از تمام جهات از دنيا ببرد و زياد پاي بند آن نباشد در طول سالهاي دفاع مقدس ، هر از چند گاهي از طرف مسئولان جهت تقدير و تشكر از زحمات خلبانان ، جوايزي در نظر گرفته مي‌شد ؛ ولي هيچ گاه حتي يك بار- شهيد اردستاني اين جوايز را قبو نكرد

بعداز پايان جنگ تحميلي از طرف مقام معظم رهبري به چند تن از خلبانان ، از جمله ايشان ، مدال پر افتخار فتح داده شد شهيد اردستاني از دستان مبارك رهبر معظم انقلاب اسلامي مفتخر به دريافت مدال فتح يك شد و به همراه اين مدال ، مبلغ يك ميليون تومان وجه نقد نيز دريافت كرد پس از چند روز مبلغ پانصد هزارتومان آن را جهت كمك به ساخت مدرسه‌اي در سيستان و بلوچستان اهدا كرد و پانصد هزار تومان بقيه را به حساب بيت الزهراء واريز كرد تا براي خريد البسه جهت نيازمندان اختصاص داده شود

آنها كه با شهيد اردستاني بوده و او را شناختند ، مي‌دانند كه چه روح بزرگي داشت روحي كه در تن خاكي نمي‌گنجيد و سرانجام در مورخة 15/10/73 آن روح ملكوتي به پرواز درآمد و در قرب الهي مأمن گزيد روحش شاد و راهش پر رهرو باد !

/ 109