مأموريتي عجيب - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مأموريتي عجيب

سرهنگ حسن رحيميان

از دوران مدرسه با حاج مصطفي اردستاني دوست بودم و مراوده و دوستي‌مان تا زمان شهادت ايشان ادامه داشت هر چند او در نيروي هوايي بود و من در نيروي انتظامي خدمت مي‌كنم ، ولي ارتباط محكمي بين ما وجود داشت و در هفته دست كم يك‌بار تماس تلفني داشتيم

روزي مأموريتي به من ابلاغ شد و براي انجامش رهسپار شهرستان تبريز شدم در آن زمان حاج مصطفي در پايگاه تبريز بود و شب هنگام براي ديدنش به منزلشان رفتم به گرمي مرا پذيرفت و پس از صرف شام در حالي كه نشسته بوديم و از هر دري صحبت مي‌كرديم ، پي بردم ، شهيد حاج مصطفي در حال و هوايي ديگر سير مي‌كند از او پرسيدم

- مصطفي ! نكند مزاحمتان شده‌ام اگر كاري داريد رفع زحمت كنم ؟

مكثي كرد و گفت

- مطلب خاصي نيست ، شما كه غريبه نيستند ، راستش يك كار كوچكي دارم ، اگر اجازه بدهيد بروم انجام بدهم و برگردم

در حالي كه مرتب عذر خواهي مي‌كرد ، آماده رفتن شد ورفت پس از يك ساعت برگشت

پرسيدم

- مصطفي ! مي‌تونم بپرسم كجا رفتي ؟

خنديد و گفت

- سفر خارج از كشور !

گفتم

- با كنايه حرف مي‌زني ، مي‌شه كمي واضحتر صحبت كني ؟

گفت

- راستش را بخواهي رفتم و يك مأموريت جنگي در خاك عراق انجام دادم و برگشتم من كه تازه متوجه قضيه شده بودم ، به شوخي گفتم

- خوب شد ، با يك تير دو نشان زدي هم از مهمانت پذيرايي كردي و هم مأموريت جنگي‌ات را انجام دادي !

با دست به شانه‌ام زد و گفت

- شما كه مهمان نيستيد ، صاحبخانه‌ايد بفرماييد بنشينيد تا با هم گپي بزنيم !

/ 109