كارمند ميرزا حسن غلامي در سفر حج ، حاج مصطفي همسفر خوبي برايمان بود ، هر فرصتي كه دست ميداد به اتفاق او به يادوارهةاي تاريخ سراسر عظيم صدر اسلام ميرفتيم روزي با چند نفر از دوستان كه شهيد اردستاني نيز در جمع ما بود ، براي بازديد به كوه حرا رفتيم كوهي كه صداي بال جبرئيل هنوز در آن ميپيچد و نداي وحي بر پيامبر رحمت و بر صخرههاي ستبرش در گوش هر صاحبدلي پژواك ميكند ! كوهي كه در دلش نداي اولين آيههاي رحمت بر فرشيان زمزمه شد قبل از رفتن به كوه ، چون هوا خيلي گرم بود ، براي رفع تشنگي ، هر كدام يك بطري نوشابة پپسي به قيمت يك ريال سعودي تهيه كرديم و همراه خود برديم چون در كشاكش خورشيد آتش بار ، خود را بالاي كوه رسانديم ، خستگي و تشنگي بر ما مستولي شد تصميم به خوردن نوشابهها گرفتيم اما حاج مصطفي عليرغم اصرار زياد ما نخورد ابتدا فكر كردم شايد به خاطر پولش نميخورد اما بعداً فهميدم كه رعايت مسائل شرعي ، او را از اين كار بازداشته است و به علت اينكه شركت توليد كننده آمريكايي بود ، او حاضر نشد در عين تشنگي از آن نوشابهها استفاده كند هنگام بازگشت به ايران ، بر خلاف همةما ، هيچ چيز به عنوان سوغات با خود نياورد و تمامي 900 ريال سعودي را كه درايران داده بودند ، برگرداند