كارگر ناشناس - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كارگر ناشناس

ستوان علي اصغر شرفي

پايگاه هوايي دزفول در ابتداي جنگ تحميلي ، محور اصلي حملات هوايي به خاك دشمن و مناطق جنگي محسوب مي‌شد از اين رو خلبانان زيادي از ساير يكانها براي انجام پروازها به اين پايگاه مأمور مي‌شدند

سال اول جنگ بود كه شهيد اردستاني از پايگاه تبريز به همراه چند تن از خلبانان به دزفول آمدند از همان روزهاي اول ورودشان به پايگاه ، ارتباطي صميمي با پرسنل گروه ضربت داشتند و مرتب پيش ما مي‌آمدند

به علت اينكه نيروهاي دشمن به سرعت در حال پيشروي به داخل خاك جمهوري اسلامي بودند ، خلبانان پايگاه براي جلوگيري از پيشروي آنها روزانه پروازهاي زيادي انجام مي‌دادند شهيد اردستاني از جمله خلباناني بود كه براي هر مأموريتي داوطلب مي‌شد و اصلاً خستگي در قاموس اين سردار دلاور اسلام جايي نداشت

روزها بود كه چندين بار پرواز مي‌كرد و با بمبارانهاي كوبندة خود ، دشمن لجام گسيخته را در دشتهاي خوزستان زمين گير مي‌كرد چون به صورت مأمور به پايگاه دزفول آمده بود ، معدود افرادي از پرسنل پايگاه او را مي‌شناختند در اوقات فراغت با لباس ساده و شخصي در سطح پايگاه تردد مي‌كرد ، لذا كسي او را نمي‌شناخت مگر كساني كه با او رابطه‌اي نزديك داشتند

روزي براي خريد عازم فروشگاه اتكا شدم مسير منزل تا فروشگاه را پياده طي كردم وقتي به نزديكي‌هاي فروشگاه رسيدم ، جلو مدرسة دخترانه جنب فروشگاه كه در دست تعمير بود ، شخصي را ديدم كه با فرغون مشغول بردن ملات به درون مدرسه بود براي لحظه‌اي نگاهم را به سمت او متمركز كردم

- خداي من ! چقدر شبيه سروان اردستاني است !

بله درست ديده بودم ، شهيد اردستاني كه پس از پرواز روزانه فرصتي يافته بود و به طور ناشناس براي همياري با كارگران مدرسه ، ملات و مصالح ساختمان جابه‌جا مي‌كرد چون مرا مي‌شناخت و مي‌دانستم كه ايشان ، دوست ندارد شناخته شود ، به سرعت مسيرم را عوض كردم اما غوغايي در درونم به وجود آمده بود و از آن همه خلوص و فروتني در حيرت ماندم !

/ 109