سيد مرتضي اردستاني ، برادر همسر شهيد حاج مصطفي اردستاني به اماكن متبركه و زيارتگاهها علاقة خاصي داشت در هر كجا كه بود چنانچه فرصتي مي يافت ، حتماً به زيارت نزديكترين مكان زيارتي ميرفت شبهاي جمعه ، زيارت اهل قبور ، بويژه رفتن سر مزار شهدا را ترك نميكرد يك هفته قبل از شهادتش 8/10/73 ، به ورامين آمده بود نزديكيهاي غروب ، خود را براي بيرون رفتن از منزل آماده كرد از او پرسيدم - حاج مصطفي ! كجا انشاء الله ؟- زيارت ، امامزاده جعفر ع- اگر چند لحظه صبر كني ، من هم در خدمتتان باشم امامزاده جعفر بن موسي الكاظم ع يكي از اماكن زيارتي در شهر پيشواي ورامين است كه بسيار مورد احترام و اعتقاد مردم آن سامان است همه روزه مشتاقان آن بزرگزاده به زيارتش رفته و به روح خود آرامش ميبخشند حياط امامزاده كه نسبتاً وسيع است ، قبور برخي از مؤمنين پيشوا و ورامين شده است در گوشهاي از آن ، قبور متبرك شهدا زينت خاصي به اين محل داده و درست سر راه ورود به صحن امامزاده قرار گرفته است به آستانة امامزاده رسيديم حاج مصطفي با حالت خضوعي كه همواره در اين گونه اماكن بر وجودشان مستولي ميشد ، دست بر سينه گذاشته بود و زمزمه كنان جلو ميرفت من هم كمي عقبتر از ايشان در حال حركت بودم و از حالت خشوع و تواضع حاج مصطفي تحت تأثير قرار گرفته بودم دستي بر در ورودي كشيده ، آن را بوسيدم و آرام به صحن حياط امامزاده وارد شديم او طبق عادت ، ابتدا براي زيارت مزار شهدا رفت گويي كه وارد بوستاني پر از گل شده باشد ، چنان صورتش برافروخته شده و به وجد آمده بود كه تحت تأثير قرار گرفتم در حالي كه لبخندي شيرين بر لبانش نقش بسته بود رو به من كرد و گفت - مرتضي ! با درست كردن اين حوض در كنار مزار شهدا اينجا چقدر خوب و باصفا شده !من كه متفكرانه اعمال و حركات ايشان را زير نظر داشتم ، تنها با تكان دادن سر ، حرفش را تأييد كردم و به خواندن فاتحه براي شهدا مشغول شدم مزار برادر حاجي ، به نام شهيد اصغر اردستاني در همان مكان است و برخي از آنها نيز از دوستان نزديك و يا همكلاسيهاي حاج مصطفي بودند او با حوصلة تمام در كنار مزار تكتك شهدا قرار ميگرفت و برايشان فاتحه ميخواند فاتحه تمام شد ، به قسمت پايين مزار شهدا آمد و در نقطهاي متوقف شد مرتب با پايش به آن نقطه ميكوبيد و ميگفت - مرتضي ! اين جا چه جاي خوبي است !گفتم - حاجي مصطفي ! منظورتان چيست ؟با آرامش خاصي گفت - خوش به حال كسي كه پايين پاي اين شهدا قرار ميگيرد !درست يك هفته بعد از آن ، پيكر پاكش در همان نقطه آرميد و تازه فهميدم كه حالات آن روز شهيد از نوعي الهام دروني حكايت داشت گويا ميدانست به زودي همان محل ، مزار متبرك خودش خواهد بود ولي من آن روز از درك اين بيان حاج مصطفي عاجز بودم