سرهنگ خلبان علي عالي زاده سال 1356 ، درست يك سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ، شهيد اردستاني از پايگاه بوشهر به تبريز منتقل شد ضمن اينكه هم گرداني شديم ، سعادت همسايگي با اين مرد خدا را نيز پيدا كردم در آپارتماني كه ما بوديم ساكن شدند و ازهمان موقع رابطة دوستي و رفت و آمد خانوادگي ما شروع شد علي رغم اينكه زمان طاغوت بود ، ولي افكار و رفتار انقلابي حاج مصطفي كه با روح معنويت و تعاليم اسلامي در آميخته بود ، مرا مجذوب خود كرده بود هر چند ايشان از من ارشدتر بودند ، ولي اغلب پروازهايي را كه انجام ميداديم با هم بود ، و به سبب اين مراودة پيدرپي و همه روزه ، خيلي با هم صميمي شده بوديم به طوري كه خيلي بيپرده راجع به مسائل انقلاب و حركتهايي كه براي سرنگوني رژيم شاه در شرف تكوين بود ، با هم صحبت ميكرديم در سال 1357 ، پنج شش ماه مانده بود به پيروزي انقلاب اسلامي ، به تعدادي از خلبانان شكاري ، از جمله من و حاج مصطفي اردستاني مأموريت دادند تا به مشهد برويم ، آنجا بمانيم و اوضاع اين خطه را زير نظر داشته باشيم از طرفي دستور داده بودند ، تمام هواپيماها به فشنگ و مهمات لازم ، مسلح شوند كه چنانچه مردم به طرفداري از انقلاب تظاهرات كردند و دست به اقدام زدند ، آنها را بمباران كنيد در آن برهه از زمان كه قدرت تصميم گيري سخت بود و همة ما در حالتي بين خوف و رجاء به سر ميبرديم ، ايدههاي خوب وانقلابي حاج مصطفي ما را قوت ميبخشيد در هنگام بروز مشكلي حاد از ايشان رهنمودميگرفتيم و وي نيز با سابقة ديرينهاي كه در مسائل مذهبي داشت ، راه چارهاي را بيان ميكرد پس از ابلاغ دستور بمباران مردم در صورت لزوم نزد ايشان رفتم و گفتم - مصطفي ! با اين دستور جديد كه ابلاغ شده چكار كنيم ؟!خيلي خونسرد و با اطمينان گفت - من نميدانم شما چكار ميكنيد ، ولي من اگر پرواز كنم ، اول چند تا هواپيما كه روي زمين هستند ميزنم و بعد ميروم جادة قوچان مينشينم از آنجا به ورامين مي روم و به كار كشاورزي مشغول ميشوم من هرگز مردم را بمباران نميكنم !حرف آن روز شهيد اردستاني بسيار جسورانه بود كه هيچ يك از ما اگر چه در دل تمايلي به بمباران مردم نداشتيم ، ولي جرأت بيان چنين حرفي را نيز در جمع نداشتيم همين موضع قاطع حاج مصطفي باعث شد تا ما نيز با وي هم صدا شويم خوشبختانه چنين موقعيتي پيش نيامد كه آن دستور شوم ابلاغ شود و ما از اين بابت خدا را شكر كرديم !