بايد لذت در صف ماندن را بچشم - اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بايد لذت در صف ماندن را بچشم

حجت الاسلام نصرالله فصيحي

تيمسار شهيد مصطفي اردستاني ، همواره براي تهيه مايحتاج زندگي ، خود اقدام مي‌كرد و همانند يك پرسنل معمولي در اماكن عمومي ظاهر مي‌شد و مثل سايرين مدت زماني را در صف نانوايي ، نفت و مي‌ايستاد او بر اين عقيده بود كه بايد در ميان پرسنل بود و مشكلات و كمبودهاي آنان را لمس كرد تا بتوان براي حل مشكلات تدبيري درست انديشيد

يكي از پرسنل منطقه هوايي شيراز نقل مي كرد

زماني كه شهيد اردستاني فرمانده پايگاه اميديه بود ، من نيز در اين پايگاه خدمت مي‌كردم زمستان بود سرماي شديد و خشك منطقه تا استخوانها نفوذ مي‌كرد براي گرم كردن فضاي خانه ، استفاده از نفت ، بسيار ضروري بود از طرفي پايگاه با كمبود نفت مواجه بود و مواقعي كه نفت توزيع مي‌شد ، مي‌بايست ساعتها در صف منتظر مي‌مانديم گرچه او فرمانده پايگاه بود و مي‌توانست دستور دهد كه نفت را در منزلش تحويل دهند ؛ ولي چنين نمي‌كرد و همچون سايرين ، در صف مي‌ايستاد روزي براي گرفتن نفت در داخل صف قرار گرفتم ، ديدم كه شهيد اردستاني هم توي صف ، پشت سرم ايستاده ، گفتم

- جناب سرهنگ ! شما بفرماييد منزل ، نفتتان را من مي‌آورم

خيلي متواضعانه گفت

- متشكرم ! بايد لذت در صف ماندن را بچشم

هرچه سعي كردم تا او را متقاعد كنم و نوبتم را به او بدهم ، نپذيرفت و گفت هر كس در نوبت خودش دقايقي گذشت نوبت به من رسيد ، نفتم را گرفتم از آنجا كه وسيله‌اي براي بردن دبه‌هاي نفت نداشتم ، پياده به راه افتادم در اين هنگام شهيد اردستاني مرا صدا كرد و گفت كمي صبر كن ! با هم مي‌رويم اندكي بعد نفتش را گرفت و با نهايت تواضع و محبتي كه به زير دستان داشت ، مرا به خانه رساند و آن گاه راه منزلش را در پيش گرفت

/ 109