اكبر اردستاني ، برادر شهيد براي اينكه راه روستاي قاسم آباد كه فاصله زيادي هم تا اتوبان پيشوا ندارد اسفالت شود ، شهيد اردستاني با وزير جهاد وقت مهندس فروزش تماس گرفته و از او خواسته بود كه دستور بدهند روستا را اسفالت كنند وزير جهاد با رئيس ادارة جهاد استان تهران و او نيز با رئيس جهاد ورامين صحبت كرده بود ، تا اين كار صورت پذيرد روزي حاج مصطفي با رئيس جهاد ورامين تماس گرفته ميگويد كه براي پيگيري به آنجا ميآيد رئيس جهاد پس از اين مكالمة تلفني به نگهبان جلو در ميگويد كه فردا ساعت 8 صبح با تيمسار اردستاني ، يكي از فرماندهان عالي رتبة نيروي هوايي جلسه دارد ، هر كس خواست وارد اتاق شود ، جلوگيري كنيد رأس ساعت 8 صبح ، ماشين رنوي حاج مصطفي جلو در جهاد توقف ميكند ، لباس شخصي و سادهاي بر تن ، آرام آرام به سوي نگهبان گام برميدارد سلامي گرم حوالة نگهبان ميكند و قصد ورود به داخل اتاق را داشته كه نگهبان ميگويد - ببخشيد آقا ! رئيس جلسه دارند ، لطفاً داخل نشويد تيمسار اردستاني در جواب ميگويد - خود رئيس ميداند كه من پيش ايشان ميآيم ، قبلاً تلفني با هم صحبت كردهايم - آقا لطفاً اصرار نكنيد ، به من گفتهاند كسي را راه ندهم - ممكن است بگوييد رئيس با چه شخصي جلسه دارد ؟- به من گفته با تيمسار اردستاني ، معاون فرمانده نيروي هوايي تيمسار نگاهي به چهرةمعصوم نگهبان مياندازد و با لبخند ميگويد - ببخشيد آقا ! شايد مقصر من باشم كه با لباس شخصي آمدهام من تيمسار اردستاني هستم نگهبان كه متعجب شده ، سراسيمه به داخل اتاق رئيس ميرود و ميگويد - آقا تيمسار اردستاني تشريف آوردند !