كارمند ميرزا حسن غلامي سال 1366 ، در يك كاروان ويژه به اتفاق تيمسار مصطفي اردستاني به بيت الله الحرام مشرف شديم يعني درست همان سالي كه دولت وهابي عربستان به دستور ارباب صهيونيست خود به سركردگي آمريكا ، اقدام به كشتار زائران و برائت كنندگان از شيطان كرد نگاهداشت حرمت خانة خدا از دير باز مورد اهميت بوده و تأكيد خدا و رسولش بر اين امر انكار ناپذير است پيامبر اسلام ص هر موقع كه قريشيان و ديگر طوايف در حريم خانه خدا با هم نزاع ميكردند ، شخصاً دخالت مي كردند و آنها را از اين كار بر حذر ميداشتند اما همانهايي كه داعية تولاي پيامبر اسلام ص را دارند و خود را خادمين !! حرمين شريفين ميخوانند ، به تحريك شيطان بزرگ ، با اين عمل فجيع خود ، حرمت حريم خانة خدا را شكستند و بر پيكر اسلاميان شيطان ستيز كوبيدند در حج آن سال ، جرياني پيش آمد كه باعث به خطر افتادن جان حاج مصطفي اردستاني و ديگر خلبانان گرديد جريان اين گونه بود كاروان ما در مدينة منوره ، در هتلي كه تقريباً جنب مسجد النبي ص قرار داشت ، اسكان يافت تعدادي از خلبانان كه پس از انقلاب اسلامي به دلايلي پاكسازي و به كشور عراق پناهنده شده بودند ، سعي داشتند از طريق واسطه گري نيروهاي امنيتي عربستان با شهيد بزرگوار اردستاني قرار ملاقات بگذارند اما او گويي از دسيسه و تلة آنها با خبر شده بود و به خوبي دريافته بود كه هدف آنها از اين ملاقات ، نقشهاي براي ربودنش است ، لذا اصلاً به اين ملاقات تن نميداد و از آنها دوري ميكرد من و تعدادي از بچهها كه در ستاد بيت الزهرا و قرارگاه رعد با ايشان آشنا شده بوديم ، نيز به اين نقشة شوم پي برديم و به پيشنهاد يكي از برادران خلبان جناب صراف تصميم گرفتيم از جان ايشان و چند خلبان ديگر كه در كاروان حضور داشتند ، محافظت كنيم از همان روز ، بدون اينكه خود شهيد اردستاني متوجه اين قضيه شوند ، به مراقبت از ايشان پرداختيم ، اين جريان ادامه داشت تا اينكه به شهر مقدس مكه رفتيم كاروان ما در ميدان شيشة اين شهر ، هتلي را اجاره كرده بود كه اين ساختمان از آن پسر عموي امير بحرين بود نيروهاي امنيتي عربستان ، ساختمان مقابل اين هتل را كه سه چهار طبقه بود ، اشغال كردند تا به زعم خودشان تمام رفتار ما را از نزديك زير نظر داشته باشند شهيد اردستاني كه از اين وسواسها و مراقبتهاي ما آگاه شده بود ، مخالفت كرد و گفت - من لايق اين كار نيستم نميخواهم به خاطر من خودتان را به زحمت بيندازيد !با تكليفي كه بر گردن خود احساس ميكرديم ، اين كار را ضروري ميدانستيم چون ميپنداشتيم امثال اردستانيها در آن شرايط جنگ ، بسيار مهم و مفيد هستندو اصلاً از ضروريات جنگ به شمار مي روند و از دست دادن چنين كساني ضربة سختي به موقعيت جنگ و نيروي هوايي است لذا در شهر مقدس مكه هر كجا ايشان قدم ميگذاشتند ، چون سايه همراهشان ميشديم و از اين كار خود بسيار راضي و خرسند بوديم و الحمدلله در اين امر موفق شديم و نقشة دشمنان را براي ربودن ايشان عقيم گذاشتيم