سرهنگ خلبان عرب سرهنگي وابستة نظامي در يكي از كشورها بودم پس از اتمام مأموريتم ، هنگام بازگشت به ايران ، در صدد برآمدم ، هديهاي براي تيمسار شهيد ، حاج مصطفي اردستاني كه سابقة دوستي با هم داشتيم ، بياورم هر چه فكر كردم چه چيزي ميتواند ايشان را خوشحال كند ، به نتيجهاي نرسيدم ، زيرا با شناختي كه از وي داشتم ، ميدانستم به كلي از دنيا بريده است و چيزهاي ناقابل مادي هيچ گاه نظر او را جلب نميكند اما بر حسب وظيفه ميخواستم با آوردن هديهاي براي ايشان ، گوشهاي از محبتهايش را جبران كنم سرانجام تصميم گرفتم يك دستگاه راديوي دو موج كوچك بخرم و چون به اخبار و گزارشهاي راديو علاقة خاصي داشت ، به اين بهانه او را راضي كنم كه هديه را ازمن بپذيرد به دفتر كارش رفتم ، به گرمي مرا پذيرفت پس از كمي صحبت ، دستم را درون كيفم بردم و گفتم - ببخشيد تيمسار ! يك هدية ناقابلي حرفم را قطع كرد و گفت - جناب سرهنگي ، از لطف شما ممنونم ! در كيف را باز نكنيد من كه مردد مانده بودم ، هديه را از درون كيف بيرون بياورم يا نه ، با لحني خواهش گونه گفتم - تيمسار ! چيز قابلي نيست ، اگر قبول كنيد ممنون ميشوم - خير ، نميتوانم بپذيرم ديدم اصرارم سودي نميبخشد ، گفتم - اجازه ميدهيد به يكي از بچههاي دفترتان بدهم تا اين جمله را از من شنيد ، براي اينكه زودتر خود را از پذيرش هديه برهاند دو سه بار تكرار كرد و گفت - آره ، اشكالي نداره خداحافظي كرده از اتاق خارج شدم راديو را به يكي ديگر از دوستان در معاونت عمليات دادم و راه منزل را در پيش گرفتم يك بار ديگر درس عملي از اين عارف بزرگ آموختم كه حتي اجازه نداد هديه را به او نشان دهم تا نكند چشمش ببيند ودلش بخواهد او دائم در حال مبارزه با هواي نفس بود و هرچه را كه احتمال ميداد نفسش را وادار به تسليم ميكند از خود دور ميكرد چرا كه او خود بارها ميگفت كاز خدا خواستهام توفيق غلبه بر سه چيز را به من بدهد شهوت و انواع آن ؛ مقام ؛ ثروت و ماديات و براستي تا زمان شهادتش در اين مسير حركت كرد و هيچ گاه پست و مقام ، ثروت و مال دنيا و او را از راه حق دور نساخت