اعجوبه قرن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اعجوبه قرن - نسخه متنی

علی محمد گودرزی، حمید بوربور، اباصلت رسولی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نزديكي‌هاي اذان صبح كه هوا هنوز تاريك بود ، ستوان نقدي را بيدار كردم كورمال كورمال از باشگاه خارج شديم و به پست فرماندهي رفتيم نماز را همانجا خوانديم و سپس براي توجيه مأموريت جديد به اتاق مخصوص اين كار رفتيم آن روز قرار بود يك پل بسيار مهم و استراتژيك را در كوت منهدم كنيم مقدمات كار فراهم شد و همه چيز مهيا براي پرواز به سوي هدف بود

بال در بال همرزمم كه قبلاً نيز چندين بار همراه او به عملياتهاي مختلف رفته بودم ، در آسمان آبي جنوب همچون پرندگان سبكبال اوج گرفتيم و در چشم به هم زدني بالاي هدف رسيديم براي حمله ، هواپيماها را در حالت شيرجه قرار داديم ، در اين حال نقدي صدا زد

- شمارة يك ! شمارة‌ يك ! دارند ما را مي‌زنند ، حجم آتش ضد هوايي خيلي زياد است !

در جوابش گفتم

- خونسردي‌ات را حفظ كن ! عيب نداره ، آنها كار خودشان را انجام مي‌دهند ، تو هم كار خودت را بكن !

پل را زديم و برگشتيم ، حدود 20 مايل به مرز خودمان مانده بود كه ديدم هواپيمايي به سمت شمارة‌2 مي‌رود خوب كه دقت كردم ، ديدم هواپيما از نوع ميگ 21 عراقي است كه درست رو‌به‌روي نقدي در حال پرواز بود بي درنگ صدا زدم

- نقدي ! يك ميگ داره روبروت مياد ، بزنش !

تا شمارة دو خواست وضعيت بگيرد و آمادة تيراندازي شود ، هواپيماي عراقي به سرعت و با فاصلة كمي از روي سرش رد شد تصميم گرفتم كه او را تعقيب كنم ، ولي نگاهي به نشان دهندة بنزين كردم ،ديدم سوخت كافي براي اين كار ندارم از طرفي گويا ميگ عراقي هم ميلي به درگيري نداشت و اتفاقي مسير پروازي‌اش در خط مسير ما قرار گرفته بود به هر حال اين نخستين باري بود كه در آسمان با يك هواپيماي دشمن روبه‌رو مي‌شدم

بعداز ظهرهمان روز 10/7/59 ، خبر رسيد كه خرمشهر در حال سقوط است و عراقي‌ها تا شلمچه پيشروي كرده‌اند به من و نقدي مأموريت داده شد تا به آنجا برويم و نيروهاي عراقي را بمباران كنيم ، شايد زمين گير شوند و كمتر پيشروي كنند

نوع بمبهايي كه در اين حمله همراه خود حمل مي‌كرديم ناپالم بود نقدي در همان ابتداي هدف چند خودرو نظامي را مورد اصابت قرار داد جاده‌اي كه به شلمچه منتهي مي‌شد ، مملو از خودروهاي سبك و سنگين عراقي بود همانند شكارچي كه به دنبال شكاري درشت مي‌گردد ، به دنبال خودروي مي‌گشتم كه احتمال مي‌دادم كاميون مهمات باشد

تريلر خيلي بزرگي را درنظر گرفتم و بمبهايم را به طرفش رها كردم ، ولي متأسفانه بمبها عمل نكرد خيلي عصباني شدم به سمت خرمشهر پروازم را ادامه دادم نزديكي‌هاي شهر و نزديك گمرگ‌ ، انبوهي از توپ و تانكهاي عراقي نظرم را جلب كرد با شيرجه‌اي برق آسا به سمتشان رفتم و با مسلسل هواپيما آنها را به رگبار بستم و در مسير بازگشت قرار گرفتم

هوا تاريك شده بود و از ما كاري ساخته نبود ، در پست فرماندهي همه ناراحت بودند و از اينكه خرمشهر داشت سقوط مي‌كرد ، بچه‌ها زانوي غم بغل كرده بودند كار از كار گذشته بود و آن شب براي استراحت به منزل يكي از دوستان خلبان رفتيم اما چه شبي بود ! عراقي‌هاي از خدا بي‌خبر تا صبح نگذاشتند خواب به چشممان برود هر نيم ساعت يك موشك و يا يك گلولة‌توپ روانة‌ پايگاه وحدتي مي‌كردند و آرامش همه را به هم مي‌زدند بعضي از بچه‌ها كه از اين وضع كلافه شده بودند به پست فرماندهي رفتند تا بلكه بتوانند ساعتي را دور از اين سروصداها بخوابند و سرحال براي مأموريت‌هاي فردا آماده شوند من و چند تن از بچه‌ها مانديم ولي هر دفعه كه گلولة توپ مي‌خورد ، بيدار مي‌شدم و يك بسم الله الرحمن الرحيم مي‌گفتم و دوباره مي‌خوابيدم و اين كار تا صبح چندين بار تكرار شد

طبق معمول هر روز ، صبح خيلي زود از خواب خواب كه چه بگويم ، بي‌خوابي برخاستم و پس از اداي فريضة نماز ، راه پست فرماندهي را در پيش گرفتم از روز قبل مي‌دانستم كه بايد به يك مأموريت گشت هوايي و آن هم به صورت تك فروندي اعزام شوم

روز گذشته از تعداد هشت فروندي كه از پايگاه نوژه به منطقة عملياتي حمله برده بوديم و قرار بود پس از عمليات به پايگاه وحدتي بياييم و بنشينيم ؛ ستوان رئيسي يكي از اين خلبانها در آن روز به پايگاه وحدتي نيامد و تا مدتي سرنوشتش در هاله‌اي از ابهام بود تا اينكه با خبر شديم پس از بمباران دچار مشكل شده و بناچار در باند شهر دهلران فرود اضطراري كرده است هر چند باند خيلي كوتاه بود و براي يك هواپيماي شكاري كه شتاب زيادي دارد ، مناسب نبود ، ولي او با مهارت خاصي هواپيماي تيزرو را در آن باند كوتاه به سلامت مي‌نشاند

روز 11/7/59 من رفتم تا با گشت زني در آسمان شهر دهلران امنيت نسبي را فراهم كنم تا بچه‌هاي نگهداري و متخصص بتوانند او را آماده پرواز كنند

هواپيماهاي ميگ عراقي چندين بار به او هجوم برده و او را همانند پرنده‌اي بي‌پناه آماج تيرهاي خود كرده بودند ، اما خوشبختانه تا آن لحظه هيچ صدمه‌آي به او وارد نشده بود حدود يك ساعت بالاي باند اضطراري دهلران پرواز كردم و همه چيز را زير نظر داشتم تا اينكه هواپيما آمادة پرواز شد و رئيسي مجدداً در آسمان لاجوردي پر گشود و غريو شادي‌اش در راديوي من طنين انداخت بال در بال او قرار گرفتم و تا رسيدن به پايگاه همراهي‌اش كردم ، تا اينكه به سلامت چرخهاي هواپيمايش باند را لمس كردند و هواپيما آرام گرفت و من نيز بعد از او فرود آمدم

هجوم بي‌امان دشمن كه به سرعت و با نيروي زرهي و پيادة خود در حال پيشروي بود ، نگران كننده بود براي زمين گير كردنشان مرتب به سراغشان مي‌رفتيم و توي سرشان مي‌كوبيديم تا بلكه آنها را از پيشروي بازداريم و يا اينكه دست كم سرعتشان را كم كنيم

بعدازظهر يازدهم مهرماه 59 من و ستوان نقدي به قصد پرواز روي منطقة عين خوش از زمين برخاستيم و نزديكي هاي شهر دهلران دور زديم تا اينكه از پشت سر به نيروهاي عراقي كه در اطراف عين خوش موضع گرفته بودند ، حمله كنيم از آن بالا كه نگاه مي‌كرديم ، انبوهي از توپ و تانك و نيروي پيادة دشمن ديده مي‌شد كه در منطقه گسترش يافته بودند و چنان مسرور به پيشروي ادامه مي‌دادن كه گويي به مهماني دعوت شده‌اند

در دل حسرت مي‌خوردم كه چرا تعداد بمبها و مهماتي كه مي‌توانيم حمل كنيم محدود است و خيلي زود تمام مي‌شود دوست داشتم محدوديتي از لحاظ سوخت و مهمات نبود و مي‌توانستم يكريز آنها را مورد هدف قرار مي‌دادم ، ولي افسوس كه اين كار عملي نبود !

با حمله‌اي برق‌آسا جمعي از آنها را آماج بمبها و گلوله‌هاي مسلسل خود قرار داديم و مسير برگشت را در پيش گرفتيم وقتي به نزديكي‌ پايگاه وحدتي رسيديم ، رادار اطلاع داد كه وضعيت قرمز است و ميگهاي عراقي حمله‌ كرده‌اند فعلاً اجازة‌ فرود نداريد تا مدتي در 50 مايلي شمال پايگاه گردش مي‌كرديم تا به ما اجازة فرود بدهند اما فرود ممكن نبود ، زيرا باند بسته شده بود به ما گفته شد كه به پايگاه شهيد نوژه برويم و آنجا بنشينيم به سمت پايگاه نوژه رفتيم هوا خيلي خراب بود ، ولي با هر مشقتي بود ، خود را به پايگاه رسانده ، نشستيم

زماني كه در پايگاه شهيد نوژه فرود آمديم ، غروب شده بود و هوا داشت رو به تاريكي مي‌رفت از آنجا كه وضعيت منطقه را وخيم مي‌ديديم ، درخواست كرديم كه هواپيماهاي ما را مسلح كنند تا يك بار ديگر به منطقة عين خوش برويم ولي تاريكي هوا عاملي بود تا مسئولان با اين دخواست موافقت نكنند بناچار بايد شب را در نوژه مي‌مانديم و فردا صبح از آنجا براي مأموريت اعزام مي‌شديم

آن شب را در منزل يكي از دوستان مانديم و به سبب اينكه همدان نسبت به جنوب از سروصداي كمتري از لحاظ شليك توپخانه‌هاي دشمن برخوردار بود ، و بي‌خوابي مفرطي در طول چند روز گذشته ما را آزار داده بود ، پس از كمي صحبت ، خوابي عميق ما را در ربود و تا صبح به خوابي شيرين فرو رفتيم

روز دوازدهم مهر ، صبح خيلي زود راهي گردان پروازي شديم و قرار شد پس از انجام يك عمليات روي مواضع دشمن ، دوباره به پايگاه دزفول برگرديم نسيم خنك صبحگاهي تن را نوازش مي‌داد و ما كه شب گذشته استراحت كافي كرده بوديم سرحالتر از هميشه براي نبردي ديگر آماده مي‌شديم به محوطه پروازي رفتيم پرنده‌هاي آهنين بالمان كه گويي ديگر جزئي از وجود ما شده بودند و الفتي عجيب بين ما و آنها ايجاد شده بود ، در انتظار ما بودند نيم نگاهي به قامت آنها انداختيم و وارسي لازم را به عمل آورديم همه چيز مهيا براي پرواز بود غرش كنان به سوي آسمان پر گشوديم و به طرف جبهه‌هاي جنوب عين خوش ادامة مسير داديم طبق معمول ، جمعي از نيروهاي دشمن را كه در منطقه گسترش يافته بودند ، مورد حمله قرار داديم و به سلامت مسير پايگاه وحدتي را در پيش گرفتيم

شبهاي خوزستان ، بويژه دزفول در آن موقع از جنگ پر از دلهره و اضطراب بود رفته رفته خطوط جبهه به شهرها نزديك مي‌شد و صداي توپخانه‌ها آرامش شبانه را ازمردم اين ديار سلب كرده بود ناگفته نماند كه بازار شايعه نيز داغ بود و البته عوامل خود فروخته در داخل شهرها نيز به اين مسائل دامن مي‌زدند و مردم ، هر آن سقوط شهرها را انتظار مي‌كشيدند

پايگاه وحدتي دزفول در آن شبها از آماج گلوله‌هاي توپخانة دشمن و خمپاره اندازهاي برخي عوامل خودفروخته كه با رژيم صدام همكاري مي‌كردند ، در امان نبود ، ولي پرسنل فداكار و ايثارگر ، با رشادتهاي خود ، حملاتشان را خنثي مي‌كردند و با تلاش شبانه روزي سعي در آماده سازي تجهيزات ، بويژه هواپيماها داشتند

توپخانه‌هاي خودي نيز فرصتي يافته بودند تا آرايش نسبي خود را به دست آورده وجواب گلوله‌پراني‌هاي دشمن را بدهند و اين خود ، سروصداي شبانة منطقه را دو چندان كرده بود

در شب سيزدهم مهرماه 1359 گلوله‌باران پايگاه وحدتي ، توسط رژيم عراق شدت گرفته بود و با موشك فراگ نيز مرتب پايگاه را هدف قرار مي‌داد

فرداي آن شب قصد داشتيم در چهار دستة دو فروندي تپه‌هاي علي گله زرد در منطقة عين خوش را مورد هدف قرار دهيم من به همراه سرگرد دهخوارقاني مأموريت داشتيم دهكدة چنانه را كه نيروهاي فراواني از دشمن در آن مستقر شده بودند ، بمباران كنيم در اين حمله از تاكتيك غافلگير كننده استفاده كرديم در ارتفاع بسيار كم به منطقه نزديك شديم و در چشم به هم زدني ارتفاع را زياد كرديم و همانند اشباحي مخوف روي سرشان ظاهر شديم و بمبهايمان را فروريختيم

هر چند تيراندازي دشمن پس از بمباران به سوي ما زياد بود ؛ ولي به ياري خدا هيچ آسيبي به ما نرسيد و به سلامت بازگشتيم از اينكه توانسته بوديم هدف را دقيق بزنيم و چندين تانك و زره پوش دشمن را منهدم كنيم ، بسيار خوشحال بوديم اما اين خوشحالي ، ناپايدار بود و به محض ورودمان به گردان پروازي ، ديديم كه جمع دوستان ماتم گرفته‌اند دريافتيم كه بايد اتفاق ناگواري رخ داده باشد جلو رفتيم و از علت نگراني‌شان جويا شديم

در آن حمله ، سه تن از بهترين خلبانان ما مورد اصابت موشكهاي سام 6 عراق قرار گرفته بودند و روح آسماني‌شان به ديار معبود شتافته بود هر چند شهادت اين عزيزان خللي در ارادة پولادين تيز پروازان نيروي هوايي وارد نمي‌كرد ؛ اما فقدان آنها در جمع گروه پروازي بر قلب ما سنگيني مي‌كرد همين امر باعث شد تا آن روز بچه‌ها از روحية خوبي برخوردارنباشند در نيروي هوايي بر خلاف ساير قواي مسلح ، از دست دادن يك خلبان ضايعة بسيار سنگيني است ، چرا كه گاه اتفاق افتاده كارايي يك هواپيما از يك لشكر مكانيزه و پياده بيشتر بوده است از اين رو جايگزين يك خلبان براحتي قابل تأمين نيست ، و براحتي نمي‌توان در كوتاه مدت جايگزيني براي او تربيت كرد هر يك از آنان كه شهيد مي‌شدند ، سالها تجربه را از انواع آموزشهاي متعدد هوانوردي با خود به ديار باقي مي‌بردند از اين رو ، هم براي ما كه خود درگير اين مسائل بوديم و هم براي مملكت ، از دست دادن اين عزيزان بسيار سنگين بود ولي به هر حال جنگ ، جنگ است و بايد براي دفاع از ميهن اسلامي‌مان بهايي بس گران پرداخت كرد

چهاردهمين روز از اولين ماه پاييز 59 فرا رسيد صبح خيلي زود بهمراه دوست و همكار خلبانم ستوان نقدي كه بارها و بارها بال در بال به پروازهاي عملياتي اعزام شده بوديم و خواست خدا اين بوده كه تا اين لحظه سالم بمانيم و در كنار هم باشيم براي مأموريتي جديد آماده شديم

هدف ، پلهاي ارتباطي شهر العمارة عراق بود كه بايستي آنها را منهدم مي‌كرديم آن روز قرار بود دو پرواز به اين نقطه انجام شود ، كه ما پرواز اول بوديم و دو تن ديگر از همكاران‌ ، پرواز دوم

هواپيماها را به ابتداي باند هدايت كرديم و با كسب اجازه از برج مراقبت براي خزش آماده شديم دستة موتور را تا آخرين حد جلو دادم و هواپيما با حداكثر سرعت روي باند پيش رفت و لحظه‌اي بعد در سينة آسمان جا گرفتم بعد از من ، نقدي براي پرواز پرنده‌اش را روي باند دواند ، ولي گويا در فرامين او مشكلي ايجاد شده بود و هر كار كرد نتوانست او را از زمين بلند كند هواپيما شتابي برق‌آسا داشت و هر لحظه به پايان باند نزديك مي‌شد سرانجام تورهاي بارير كه در انتهاي باند تعبيه شده‌اند ، همانند دامي كه پرنده‌اي را در درون خود مي‌پيچد ، هواپيماي رم كردة‌نقدي را در برگرفت و آن را از حركت بازداشت خدا رحم كرد كه او با هواپيماي پر از بمب و بنزين هيچ صدمه‌اي نديد

ناگزير بايد مأموريت را به تنهايي انجام مي‌دادم ادامة مسير دادم و بالاي هدف رسيدم اوج گرفتم و بمبها را به هدف زدم قصد داشتم اين حالت از بمباران را به طور تجربي آزمايش كنم تا چنانچه خوب جواب داد ، در مأموريتهاي بعدي نيز از اين شگرد بهره بگيرم ، سپس حالت شيرجه گرفتم كه در اين حالت اگر چه بمبها رها شدند و به هدف خوردند ، ولي چيزي نمانده بود كه خود هواپيما نيز به زمين بخورد در حالي كه احساس كردم دارم به زمين فرو مي‌روم ، هواپيما را از حالت شيرجه خارج كردم و دوباره اوج گرفتم ، اما در آن حال فشار جي زيادي را تحمل كردم

در اين پرواز ، خدا يك بار ديگر لطف و عنايتش را نصيبم كرد و از يك سانحة حتمي نجات يافتم اما بر اثر فشار جي تا زماني كه هواپيما را به زمين رساندم ، دچار تشنج شده بودم

پانزده روز از شروع جنگ تحميلي مي‌گذشت و هنوز هيچ بارقه‌اي مبني بر توقف جنگ مشاهده نمي‌شد مجامع بين‌المللي كه فريادهاي دفاع از حقوق بشرشان گوش فلك را پر مي‌كند ، گويي مهر سكوت بر لبانشان زده بودند و هيچ عكس العملي در خصوص اين تهاجم وحشيانة‌صدام از خود بروز نمي‌دادند حتي وسايل ارتباط جمعي دنيا طوري اخبار و اطلاعات جنگ را منعكس مي‌كردند كه همه چيز به نفع صدام رقم مي‌خورد راديوي عراق ، خود از مستهجن ترين راديوهايي بود كه هراراجيفي را روي آنتن مي‌فرستاد تا روحية رزمندگان ما را تخريب كند

درست در همين روز بود كه براي خفه كردن صداي راديوي دشمن ، تصميم گرفته شد تا ايستگاه تقويتي العماره بمباران شود من و نقدي داوطلب اين مأموريت شديم و همان روز به پرواز درآمديم روي هدف رسيديم و بمبهاي خودمان را به سمت ايستگاه رها كرديم اما نمي‌دانم چرا هيچ يك از بمبهاي ما به آن اصابت نكرد !

هنگام بازگشت ، چند حلقه چاه گاز را در نزديك مرز ديديم كه آنها را مورد اصابت قرار داديم و به چشم ديديم كه دود ناشي از انهدام آنها به هوابرخاست مسير پايگاه را پي گرفتيم و مدتي بعد چرخهاي هواپيماهايمان باند فرودگاه را بوسه زد و هر دو به سلامت فرود آمديم

به پست فرماندهي رفتم تا نتيجة مأموريتم را گزارش كنم يكي از دوستان از تهران آمده بود تا نگاهم به نگاهش افتاد ، از حالت او فهميدم كه ممكن است قاصد خوش يمني برايم باشد ؛ زيرا او مرتب مي‌خنديد و از حالت چهره‌اش دريافتم كه بايد خبري خوش برايم داشته باشد قبلاً گفته بودم كه در روزهاي نخستين جنگ ، انتظار عطيه‌اي را از سوي پروردگارم مي‌كشيدم و حال كه 15 روز از جنگ تحميلي مي‌گذشت از خانواده‌ام هيچ خبري نداشتم و در ظرف اين مدت حتي نتوانستم يك تلفن به آنها بزنم

حتم داشتم كه آن دوست ، خبر تولد نخستين فرزندم را زير زبان زمزمه مي‌كند بله درست فهميده بودم جلو آمد و با من روبوسي كرد و گفت مژده بده ! خدا به شما يك دختر داده

درست روز اول جنگ ، يعني همان روز كه من ورامين را به مقصد تبريز ترك كرده بودم ، رحمت واسعة الهي شامل حالم شده بود و ثمرة وجودي‌ام پا به عرصة‌گيتي گذاشته بود

بلافاصله يك روز مرخصي گرفتم و همان روز با يك هواپيماي سبك يك موتورة ملخ دار به تهران رفتم و از آنجا هم به ورامين پس از ديدار با خانواده و اقوام بلافاصله به پايگاه وحدتي برگشتم

پس از برگشتن از مرخصي يكروزه ، به سبب كم شدن پروازها ، يكي دو روزي پرواز نداشتم در اين فرصت چند روزه ، مجالي پيدا كردم با دوستان به بحث‌هاي سياسي و مذهبي كه در آن روزها بازارش داغ بود ، بپردازم روز بيستم مهرماه ، باخبر شديم كه عراق روي رودخانة كارون پل زده و در حال عبور دادن نيروهاي زرهي و پياده خود است عراق با اين كار مي‌خواست شهر آبادان را در محاصره بيندازد

به اتفاق ستوان نادري مأموريت يافتيم تانكهايي را كه از پل عبور كرده‌اند هدف قرار داده ، منهدم كنيم ستوان نادري نيز از جمله خلباناني بود كه از پايگاه تبريز همراه ما به دزفول آمده بود او نيز از خلبانان خوب نيروي هوايي بود و مأموريت‌هاي موفقي را تا آن روز انجام داده بود

با هم راهي سالن توجيه شديم تا از هر لحاظ ، منطقة مورد هدف را ارزيابي كرده ، سپس پرواز كرديم بلافاصله پس از توجيه شدن ، هواپيماهاي پر از بمب را در دل آسمان غوطه ور كرديم و رهسپار بندر ماهشهر آبادان شديم تاكتيك حمله را طوري انتخاب كرده بوديم كه از قسمت جنوب بندر ماهشهر آبادان ، به هدف حمله كنيم تا از غافلگيري كامل بهره ببريم و تعداد بيشتري از تانكهاي دشمن را به آتش بكشيم

آن روز ، روز موفقي بود ، هدفها را آن قدر عالي زديم كه دود ناشي از سوختن تانكها منطقه را سياه كرده بود يك آن ، نگاهم به پل افتاد ؛ تعدادي تانك در حال عبور هستند و تعداد زيادي هم قبل از پل در انتظار عبورند من كه خود بمبي نداشتم ، و همة آنها را زده بودم به شمارة 2 گفتم كه روي پل را بزند ولي او نيز همزمان با من تمام بمبهايش را نزديكي‌هاي پل زده بود ماندن در منطقه ، بيش از آن ، صلاح نبود و مي‌بايست به پايگاه باز مي‌گشتيم

بعدازظهر همان روز ، همراه نادري پرواز گشتي انجام داديم در اين پرواز هواپيماي نادري مورد اصابت قرار گرفت ، ولي آسيب ، زياد جدي نبود و به سلامت فرود آمديم

نيروي هوايي همواره به عنوان يك نيروي پشتيباني و پوشش دهنده براي نيروي زميني محسوب مي‌شد برخي مواقع در جنگها نياز است كه نيروي هوايي براي به هم ريختن آرايش نيروهاي دشمن وارد عمل شود تا مجالي براي نيروهاي پياده به دست آيد و بتوانند با يورش برق‌آسا به اهداف مورد نظر حمله كنند

خيلي از مأموريتهاي هوايي ما در آن روزها بنا به درخواست نيروي زميني و سپاه پاسداران انجام مي‌گرفت آنها با موقعيتي كه در منطقه داشتند ، هر جا كه نياز بود نيروي هوايي را به ياري مي‌طلبيدند و ما نيز در چشم به هم زدني با مركبهاي آهنين بال خود به مناطقي كه آنها گرا مي‌دادند يورش مي‌برديم

شب قبل ، رئيس جمهوري وقت بني صدر ملعون با ما صحبت كرده بود و گفته بود كه نيروي زميني قرار است در منطقة عين خوش از سه محور به دشمن حمله كند ، ممكن است به كمك نيروي هوايي نياز داشته باشد ، اگر درخواست كردند ، كمك كنيد

قبلاً گفتم كه منطقة عين خوش به سبب گسترش نيروهاي دشمن و استفاده از انواع سلاحهاي پيشرفتة جنگي ، بويژه ضد هوايي ، يكي از خطرناكترين مناطق براي هواپيماهاي ما محسوب مي‌شد زيرا دشمن تا حدودي به تاكتيك جنگ هوايي ما پي برده بود و براي اينكه تعداد بيشتري از هواپيماهاي ما را بزند ، تمام توان خودش را به كار گرفته بود

ما معمولاً در حمله‌هايمان براي دوري از تيررس موشكهاي سام 6 عراق كه برد زياد داشت و هواپيماهاي ما را درارتفاع بالا براحتي هدف قرار مي‌داد ، ارتفاع پست را انتخاب مي‌كرديم تا در برد رادار دشمن قرار نگيريم اما دشمن اين شگرد را كشف كرده بود و در اين منطقه انبوهي از توپهاي ضد هوايي كه براحتي هواپيما را در ارتفاع كم مورد هدف قرار مي‌دهند ، گسترش داده بود كافي بود شيئي پرنده در آسمان منطقه ظاهر مي‌شد ، در هر ارتفاعي بود او را مي‌زدند

روز بيست و يكم مهرماه 59 بود كه نيروي زميني در منطقة عين خوش خود را آغاز كرده بود آن روز خبر رسيد كه اين نيرو درخواست كمك كرده من و ستوان نادري داوطلب اين مأموريت شديم نوع بمبي كه من همراه داشتم ناپالم بود و نادري در چشم به هم زدني خود را روي منطقة عملياتي رسانديم در يك آن ، مركز اختفاي موشكهاي سام دشمن را رو به روي خود ديدم بمبهايم را روي آنها فرو ريختم ، اما متأسفانه عمل نكردند نادري نيز بمبهاي خودش را در محلي ديگر از منطقه ، روي نيروهاي دشمن فرو ريخت و بدون اينكه حتي يك گلوله به ما اصابت كند ، به سلامت به آشيانه بازگشتيم

روز بعد ، طبق معمول هر روز به گردان پروازي رفتم تا آمادگي خودم را براي اعزام به مأموريت جنگي اعلام كنم نادري كه در چند پرواز مرا همراهي كرده بود ، براي انجام مأموريتي به اصفهان رفت ستوان نقدي نيز كه يار ثابت من در پروازهاي عملياتي بود ، بعد از اينكه من از مرخصي يكروزه ، برگشتم ، به تبريز رفته بود از طرف عمليات گفته شد كه چون شمارة‌2 نداري ، امروز پرواز نكن !

/ 109