1 . ساده زيستى
اسوهاى چون پيامبر، كه به قلّه كمالات معنوى و ذروه فضايل اخلاقى نايل شده، هرگز تعالى خويش را درمصرف يا اسراف نعمتهاى مادى نمىداند، بلكه فارغ ازهرگونه تعلق به مواهب دنيوى، در انديشه ترقى
روح است. درباره سادگى معيشت پيامبر اكرم بسيار گفتهشده و هر كس با او دمى را گذرانده بر اين حقيقت
تأكيد ورزيدهاست.در سفينةالبحار آمده است:كان رسولُ الله يَنام عَلَى الحصيرِ ليسَ تحتهَ شىءٌ غَيرُه؛(88)پيامبر بر روى حصير استراحت مىكرد و غير از آن زيراندازى نداشت.امام صادق(ع) فرمود: كان رسولُ الله يَحْلِبُ عَنْزَ أهلِه؛(89) رسولخدا شخصاً شير بز خانه را
مىدوشيد.نيز از همو روايت شده كه فرمود: كان رسولُ الله يَمُصُّ النَّوى بِفِيهِ وَ يَغْرِسُه؛(90)رسولخدا هسته خرما را در دهان مىمكيد و آن را مىكاشت.
2 . پرهيز از تكلّف و تشريفات
در جهت هماهنگى بيشتر با توده مردم كه مخاطب دعوت الهى انبيا مىباشند، رسول گرامى اسلام، به شدت ازتكلّف و ايجاد مشقت براى ديگران خوددارى مىكرد، هرچند آنها مشتاق هرگونه خدمت به او بودند. در
معاشرتها، سفرها و تمام برخوردها منش پيامبر بر بىتكلّفى و دورى از تقيّدات بيجا بود، چه، با
تكلّف و تقيّد به سنتهاى دست و پاگير و بى دليل نمىتوان در دل مخاطبان نفوذ كرد.ابن مسعود مىگويد:اَتَى النّبيَّ رَجلٌ يُكَلِّمُهُ فَأرْعَدَ فقال: هَوِّنْ عَلَيك فَلَسْتُ بِمَلِكٍ؛(91)مردى به حضور پيامبر رسيد و در حالى كه مىلرزيد، سخن مىگفت، پيامبر به او فرمود: راحت باش، من
پادشاه نيستم.همچنين از امام صادق(ع) روايت شده كه (92)
از ابوذر هم روايت شده كه گويد:سلمان و بلال را ديدم به سوى پيامبر مىرفتند. سلمان بر پاى رسولخدا افتاد و بر آن بوسه زد. پيامبر
او را باز داشت و فرمود: اى سلمان با من بهگونهاى رفتار مكن كه عجم باپادشاهان خود مىكنند. من
بندهاى از بندگان خدا هستم.(93)ابن هشام درباره پرهيز پيامبر از تكلّف مىنويسد:در شب هجرت، چون پيامبر به مدينه رسيد و منزل ابو ايّوب انصارى براى سكونت برگزيده شد، پيامبر در
طبقه پايين خانه نشست. ابو ايّوب به پيامبر گفت: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت، من ناپسند
مىدانم كه بالاتر از تو بنشينم. پس شما در طبقه بالا سكونت كنيد و ما در طبقه پايين.
پيامبر فرمود:
(94)