مىكنم و هم مىميرانم. ابراهيم گفت: خداى من خورشيد را از خاور بر مىآورد، تو آن را از باختر
برآور.و چه كسى به شجاعت و رشادت در اظهار توحيد از ابراهيم شايستهتر، در حالى كه او بااعلام و اصرار بر
توحيد، خود را به ايمن ترين پشتوانه متكى ساخته و به مقام خلّت رساندهاست، چنان كه دربرابرشان بى
پروا مىگويد: وَ لا أخافُ ما تُشْرِكونَ بِه(16) و آنگاه استدلال مىكند كه:وَكَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَلا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ
يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَىُّ الفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ
تَعْلَمُونَ؛(17)و چگونه از آنچه شريك مىگردانيد بترسم، با آن كه شما خود از اين كه چيزى را شريك خدا ساختهايد كه
خدا دليلى درباره آن بر شما نازل نكرده است، نمىهراسيد. پس اگر مىدانيد، كدام يك از ما دودسته به
ايمنى سزاوارتر است؟
الف) شروع دعوت با سؤال
مطابق تصويرى كه در قرآن از تبليغ ابراهيم به دست مىدهد، آن حضرت در بيشتر موارد، دعوت خود را باپرسشهايى دقيق و عميق آغاز مىكرده است. اين شيوه علاوه بر آن كه حساسيت و هوشيارى مبلّغ را
مىرساند، باعث تحريك انديشه و وجدان مخاطبان و به خودآمدن آنان مىگردد و مىتواند به ذهن و دل
آنان آمادگى پذيرش حقايق را عطا كند، ضمن آن كه اين پرسشها در بطن خود، استدلالهايى نيز
بههمراه داشت.پرسشهاى حضرت ابراهيم به اشكال مختلف مطرح مىگشت؛ گاه به شكل استفهام عادى (آيا) مثل:وَإِذ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً؛(18)و ياد كن هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت: آيا بتان را خدايان خود مىگيرى.