الف) تأكيد بر توحيد
جدا از تبليغ مؤثر عملى، در گفتوگوها و مناظرهها، بيشترين اصرار يوسف بر تثبيت يگانه پرستى درجان و روان مخاطبان بوده است؛ چرا كه جامعه مصر آن دوران، در اثر سلطه فرعونها و فرعون صفتان از خدا
باورى و خدا پرستى حقيقى دورشده و به ورطههاى انحراف و شرك در افتاده بودند. در زندان خطاب به دو
همسلول خود چنين مىگويد:يا صاحِبَىِ السِّجْنِ أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الواحِدُ القَهّارُ؛(1)اى دو رفيق زندانيم، آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر؟ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ
اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ؛(2)شما به جاى او جز نامهايى را نمىپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهايد و خدا دليلى
بر حقانيت آنها نازل نكرده است.إِنِ الحُكْمُ إِلّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِيّاهُ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ؛(3)فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست.وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِى إِبْراهِيمَ وَإِسْحقَ وَيَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ
بِاللَّهِ مِنْ شَىءٍ؛(4)و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نمودهام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا
كنيم.