وقتى برادرش را در حضور خود ديد چنين كرد:وَلَمّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَخاهُ قالَ إِنِّى أَنَا أَخُوكَ فَلا
تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ؛(19)و چون بر يوسف وارد شدند، برادرش بنيامين را نزد خود جاى داد و گفت: منبرادرتوام. پس از آنچه
برادران مىكردند، غمگين مباش.و در برخورد با برادران گنهكارش: قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ اليَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ
ألرّاحِمِينَ؛(20)يوسف گفت: امروز بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است.
ج) حلم، گذشت و بزرگوارى
تبليغ عملى در غالب موارد از طريق التزام به فضايل اخلاقى و كرامتهاى نفسانى تحقق مىپذيرد كه يكىاز مهمترين آنها گذشت و برخورد بزرگوارانه به جاى انتقام است. يوسف در مقاطع متعدد، حلم و عفو را بر
واكنش قهر آميز و تند ترجيح داد؛ نخست آن زمان كه با كيد زنان مواجه گرديد و پس از ساليان رنج و حبس،
بىگناهىاش آشكار گرديد و حتى به قدرت و مكنت كمنظير دست يافت، اما بهجاى سرزنش و انتقام، عفوو
اغماض را در مورد منحرفان فسادانگيز در پيش گرفت و تنها به عبادت حق و اطاعت فرمان او سفارش كرد.همچنين زمانى كه برادران خطا كارش براى اخذ سهميه و روزى خود از غلات آمده بودند، بهگونهاى
برخورد كرد كه در كرم او طمع كرده و سهم افزونترى طلبيدند؛ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ
عَلَيْنا(21) (پس پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن). البته اين موضوع با يادآورى ماجرا بهمنظور
تنبه برادران تعارضى ندارد؛ خطاب به ايشان به صورت پرسش گفت:قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذ أَنْتُمْ جاهِلُونَ؛(22)گفت: آيا دانستيد كه وقتى نادان بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟