اسوه های قرآنی و شیوه های تبلیغی آنان نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
فَلَمّا جاءَتْ قِيلَ أَهكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا العِلْمَ مِنْ
قَبْلِها وَكُنّا مُسْلِمِينَ؛(12)پس وقتى ملكه آمد، به او گفته شد، آيا تخت تو همين گونه است؟ گفت: گويا اين همان است و پيش از اين، ما
آگاه شده و از درِ اطاعت درآمده بوديم.سليمان بهزمينهسازى ادامه داد و طبق برنامه پيش بينى شده، او را به صحن ديگر كاخ راهنمايى كرد كه
در اثر صيقل دادن فراوان و شفافيت بيش از اندازه به دريايى شبيه شده بود:قِيلَ لَها ادْخُلِى الصَّرْحَ فَلَمّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها
قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْقَوارِيرَ؛(13)به او گفته شد: وارد ساحت كاخ پادشاهى شو، و چون آن را ديد، بركهاى پنداشت و ساقهايش را نمايان
كرد. سليمان گفت: اين كاخى مفروش از آبگينه است.با اين تدابير و زمينهسازىها، در نهايت، نتيجه حاصل گشت و بلقيس و قومش ايمان آوردند.قالَتْ رَبِّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ
العالَمِينَ؛(14)گفت: پروردگارا من به خود ستم كردهام و اينك با سليمان دربرابر خدا، پروردگار جهانيان اسلام آوردم.در بحارالأنوار آمده است كه،
برخى گويند چون ملكه نشست، سليمان او را به اسلام فرا خواند، در حالى كه پيشاپيش آن، معجزات و
نشانههاى قدرت خدا را مشاهده كرده بود، پس پاسخ مثبت داد و اسلامآورد.(15)