اسوه های قرآنی و شیوه های تبلیغی آنان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسوه های قرآنی و شیوه های تبلیغی آنان - نسخه متنی

مصطفی عباسی مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علامه طباطبايى در تشريح دعوت يحيى مى‏گويد:

او سيدى بزرگوار در ميان قومش بود كه دل‏هاى مردم به سوى او متمايل بود، به نزد او گرد مى‏آمدند پس
وى آنان را به بازگشت به خدا فرا مى‏خواند و به تقوا سفارش مى‏كرد تا آن كه به شهادت رسيد.(9)

2 . حسن خلق و نيكوكارى

از صفات اساسى تمام پيامبران خوش خلقى بوده است. قرآن اين صفت را براى يحيى در جلوه‏ها و در مصاديق
ويژه‏اى چون نيكى به پدر و مادر، مهرورزى به ديگران و پرهيز از جبارمنشى ترسيم نموده است:


وَحَناناً مِنْ لَدُنّا وَزَكوةً وَكانَ تَقِيّاً * وَبَرّاً بِوالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُنْ
جَبّاراً عَصِيّاً؛(10)

و از جانب خود، مهرورزى و مهربانى و پاكى به او بخشيديم و او تقواپيشه بود و با پدر و مادر خويش
نيك‏رفتار بود و زورگويى نافرمان نبود.

بر اساس آيه فوق، اين پيامبر الهى، مأواى بى پناهان و نيازمندان بوده و با مهربانى و شفقت و
گشاده‏رويى با آنان برخورد مى‏كرده است و به ويژه در معاشرت و رفتار با پدر و مادر همواره نيكى و
احسان به آنان را اصل دانسته و هيچ گاه اين سجيه ارزشمند را فراموش نكرده است.

3 . ساده زيستى

انبيا با پرهيز از مظاهر فريبنده دنيوى و مادى، سعى در ترويج اين انديشه داشته‏اند كه دنياى آخرت
هرچند از ديد ما به‏دور است اما قابل اعتماد و اتكاست و مى‏توان و بلكه بايد اين جلوه‏هاى زودگذر
را تنها پلى براى وصول به آن سراى جاويد دانست.

البته اين به مفهوم ترك دنيا، رهبانيت و پشت كردن به
تمام مظاهر زندگى مادى، كه مطابق غريزه و خلقت نخستين بشر است نمى‏باشد. آن گونه كه برخى مسيحيان و
صوفى مسلكان بدعت نهاده و به دين الهى نسبت داده‏اند، بلكه به مفهوم شناخت صحيح جايگاه دنيا
دربرابر آخرت به عنوان منزلگاهى موقت و پلى براى گذر است.

در قصص الانبياء، آمده است:

عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا دو پسر خاله بودند. عيسى لباس پشمينه مى‏پوشيد و يحيى لباسى از پشم شتر.

هيچ يك از آنها درهم و دينار، عبدو كنيز و حتى پناهگاهى براى سكونت نداشتند. هر كجا شب ايشان را فرا
مى‏رسيد بيتوته مى‏كردند و چون در صدد جدايى بر آمدند، يحيى گفت: مرا سفارش كن.

گفت: خشم مگير، گفت:

هميشه نمى‏توانم. گفت: مال دنيا ميندوز، گفت: اين وصيت را شايد بتوانم انجام دهم.(11)

/ 429