بخش اول بحثهاي ايراد شده در جمع دبيران تعليمات ديني
پرورش عقل
بسم الله الرحمن الرحيم بحث ما درباره تعليم و تربيت در اسلام است . تعليم و تربيت ، بحث ساختن افراد انسانها است . يك مكتب كه داراي هدفهاي مشخص است و مقررات همه جانبه اي دارد و به اصطلاح سيستم حقوقي و سيستم اقتصادي و سيستم سياسي دارد ، نمي تو اند يك سيستم خاص آموزشي نداشته باشد . يعني مكتبي كه مي خواهد در مردم طرحهاي خاص اخلاقي ، اقتصادي و سياسي را پياده كند بالاخره اينها را براي انسانها مي خواهد ، اعم از اينكه هدف، فرد باشد يا جامعه ، كه اين خود مسأله اي است، كه در همين جا بايد بحث بشود . اگر هدف ، جامعه باشد ، بالاخره اين افراد هستند كه به وسيله آنها بايد اين طرحها پياده شود . افراد بايد آموزش ببينند و طوري پرورش پيدا كنند كه همين طرحها را در اجتماع پياده كنند . و اگر هدف فرد باشد نيز [ بديهي است كه آموزش و پرورش افرادضروري است ] . در اسلام ، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع ، يعني فرد خودش خالي از اصالت نيست . پس بالاخره طرحي و برنامه اي براي ساختن فرد وجود دارد ، اعم از اينكه فرد را بايد ساخت براي طرحهايي كه براي اجتماع و جامعه است
- و اين طرح و برنامه را به عنوان مقدمه ساختن اجتماع در نظر بگيريم - يا فرد را بايد ساخت از اين نظر كه هدف ، ساختن افراد است ، و يا از يك نظر جمعي فرد بايد ساخته بشود ، هم از آن جهت كه بايد مقدمه اي و ابزاري براي ساختن اجتماع باشدو هم از نظر اينكه خودش هدف است . اينجاست كه ما بايد با اصول تعليم و تربيت اسلامي آشنا بشويم . اولا آيا اسلام براي مسأله تعليم به عنوان آموزش دادن و آگاهي دادن اهميتي قائل است يا نه ؟ و به عبارت ديگر آيا اسلام عنايتي به پرورش عقل و فكر انسان دارد يا چنين عنايتي ندارد ؟ اين همان مسأله علم است كه از قديم ميان علما مطرح بوده ، هم اصل مطلب كه اسلام ديني است
كه به علم دعوت كرده است ، و هم خصوصيات آن كه آن علمي كه اسلام به آن دعوت كرده است چه علمي است ؟ كه افرادي نظير غزالي ، فيض و ديگران در اين زمينه بحث كرده اند . و از نظر تربيت و پرورش هم كه مقررات اخلاقي اسلام ، همه ، مقررات پرورشي انسانها است
كه انساني كه اسلام مي خواهد پرورش بدهد ، انسان نمونه اسلام چگونه انساني است و مدل آن انسان چگونه مدلي است . البته مسائل ديگري هم در اينجا هست كه مربوط به كيفيت اجراي مطلب است ، يعني هدفها مشخص ، ولي براي تربيت انسان از چه متود و روشي بايد
استفاده كرد ؟ يعني تا چه اندازه ملاحظات رواني در تعليمات اسلامي منظور شده است ؟ مثلا در تعليم و تربيت كودك چه دستورهايي رسيده و در آن دستورها چقدر واقع بيني و ملاحظات رواني رعايت گرديده ، و درگذشته ، تعليم و تربيتهاي قديمي ما چقدر منطبق با تعليمات اسلامي بوده و چقدر نبوده ، و تعليم و تربيتهاي امروز ما چقدر منطبق است ؟
پرورش عقل
مسأله اول كه بايد بحث كنيم همان مسأله پرورش عقل و فكر است . در اينجا ما دو مسأله داريم ، يكي مسأله پرورش عقل ، و ديگر مسأله علم . مسأله علم همان آموزش دادن است . " تعليم " عبارت است از ياد دادن . از نظر تعليم ، متعلم فقط فراگيرنده استو مغز او به منزله انباري است كه يك سلسله معلومات در آن ريخته مي شود . ولي در آموزش ، كافي نيست كه هدف اين باشد . امروز هم اين را نقص مي شمارند كه هدف آموزگار فقط اين باشد كه يك سلسله معلومات ، اطلاعات و فرمول در مغز متعلم بريزد ، آنجا انبار بكند و ذهن او بشود مثل حوضي كه مقداري آب در آن جمع شده است . هدف معلم بايد بالاتر باشد و آن اينست كه نيروي فكري متعلم را پرورش و استقلال بدهد و قوه ابتكار او را زنده كند ، يعني كار معلم در واقع آتشگيره دادن است .فرق است ميان تنوري كه شما بخواهيد آتش از بيرون بياوريد و در آن بريزيد تا اين تنور را داغ كنيد ، و تنوري كه در آن ، هيزم و چوب جمع است ، شما آتشگيره از خارج مي آوريد ، آنقدر زير اين چوبها و هيزمها آتش مي دهيد تا خود اينها كم كم مشتعل بشود و تنور با هيزم خودش مشتعل گردد . چنين به نظر مي رسد كه آنجا كه راجع به عقل و تعقل - در مقابل علم و تعلم - بحث مي شود نظر به همان حالت رشد عقلاني و استقلال فكري است كه انسان قوه استنباط داشته باشد .
دو نوع علم
جمله اي دارند اميرالمؤمنين كه در نهج البلاغه است ( و من مدتها پيش ، ذهنم متوجه اين مطلب شده بود و شواهدي هم برايش جمع كرده ام ) . مي فرمايند : العلم علمان ( و در يك نقل ديگر : العقل عقلان ) ، علم مطبوع و علم مسموع ( يا : عقل مطبوع و عقل مسموع ) ولا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع ( 1 ). علم دو علم است ، يكي علم شنيده شده ،يعني فرا گرفته شده از خارج ، و ديگر علم مطبوع . علم مطبوع يعني آن علمي كه از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه مي گيرد ، علمي كه انسان از ديگري ياد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخص است . بعد مي فرمايد : و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فايده ندارد .و واقعا هم همين جور است . اين را در تجربه ها درك كرده ايد : افرادي هستند كه اصلا علم مطبوع ندارند . منشأ آن هم اغلب سوء تعليم و سوء تربيت است ، نه اينكه استعدادش را نداشته اند . تربيت و تعليم جوري نبوده كه آن نيروي مطبوع او را به حركت درآورد و پرورش بدهد .
1. حكمت . 331 .