بسم الله الرحمن الرحيم در جلسه گذشته بحث ما رسيد به مسئله كرامت نفس و يا عزت نفس و تعبيراتي امثال اينها كه در متون تعليمات اسلامي وارد شده است ، و گفته شد اين خود مسئله اي است كه كمتر مورد توجه واقع شده و يا اساسا مورد توجه واقع نشده است و حال آنكه ما ريشه و مبنا و زير بناي اخلاق اسلامي را از همين جا مي توانيم استنباط و استخراج كنيم ، از نوعي بازگشت دادن انسان به خود و متوجه كردن او به شرافت و كرامت ذاتي خويش . اولا بايد ببينيم آيا در متون اسلامي چنين تعبيراتي كه از آن توجه دادن انسان به خود ، و در واقع نوعي ادراك عظمت و اهميت خود ، مفهوم باشد وجود دارد يا نه ؟ و اگر وجود دارد ، احيانا با بعضي تعليمات ديگر اسلام كه درباره نفي خود است تعارض ندارد ؟
عزت نفس
در بسياري از تعبيرات اسلامي اين حالت غرور يا مناعت و احساس شرافت ، تحت عنوان " عزت نفس " بيان شده است . در رأس اينها تعبير خود قرآن كريم است كه تعبيري حماسي است : و لله العزش و لرسوله و للمؤمنين . عزت اختصاصا از آن مؤمنان است ،يعني مؤمن بايد بداند عزت اختصاصا در انحصار مؤمنان است و اوست ، كه بايد عزيز باشد ، عزت شايسته اوست و او شايسته عزت است . اين يك نوع توجه دادن به نفس است . حديثي است نبوي : اطلبوا الحوائج بعزش الانفس ( 1 ) . اگر حاجتي به ديگران داريداز آنها بخواهيد ، ولي با عزت نفس بخواهيد ، يعني براي حاجتي كه داريد ، خودتان را نزد ديگران پست و ذليل نكنيد ، عزتتان را حفظ كنيد و در حالي كه آن را حفظ مي كنيد اگر حاجت و نيازي داريد آن را طرح كنيد ، نياز خودتان را با قيمت از دست رفتن عزتتان رفع نكنيد جمله معروفي است در نهج البلاغه كه حضرت ضمن خطابه اي به اصحابشان مي فرمايند : فالموت في حياتكم مقهورين و الحياش في موتكم قاهرين ( 2 ) . مردن اينست كه بمانيد ولي مغلوب و مقهور باشيد ، و زندگي اين است كه بميريدولي پيروز باشيد . اينجا اساسا مسئله عزت و قاهريت و سيادت آنقدر ارزش والايي دارد كه اصلا زندگي بدون آن معني ندارد ، و اگر باشد مهم نيست كه تن انسان 1. نهج الفصاحة ، حديث 325 ، ص 64 .2. نهج البلاغه ، خطبه 51 .