مسئله عادت
بسم الله الرحمن الرحيم بحث راجع به اين مطلب بود كه " تربيت " همانطور كه مفهوم اين لغت دلالت مي كند پرورش دادن استعدادهاي انساني است كه البته شامل پرورش جسم نيز مي شود . و اينچنين گفتيم كه " تربيت " ساختن نيست آنطور كه مثلا خانه اي را مي سازندكه اجزاء و اشيائي را با هم تركيب مي كنند و نظمي ميانشان برقرار مي سازند ، بلكه از نوع پرورش يك موجود زنده يعني فراهم كردن زمينه رشد استعدادي كه در موجود زنده هست مي باشد ، آنچنان كه گلها و درختها را رشد و پرورش مي دهند ، كه البته در پرورش انسان مسائل بيشتري وجود دارد. مثلا شايد در گلها و درختها نشود يك استعداد را پرورش داد و استعداد ديگري را راكد گذاشت ، ولي در انسان اين جهت ممكن است كه يك استعداد از استعدادهاي انسان پرورش يابد و استعدادهاي ديگر پرورش نيابد و اين خود منشأ عدم تعادل در انسان بشود ، و بنابراين ضرورت دارد كه در پرورش انسان تعادلي ميان همه استعدادهاي طبيعي باشد كه فعلا اين بحث مطرح نيست . گفته شد كه تربيت ، ساختن و از نوع صنعت نيست ، صرف پرورش است . ممكن است كسي چنين بگويد كه قسمتي از تربيت ، پرورش است و قسمت ديگر ساختن ، و يا لااقل بگويد اينجا دو نظريه است : [ نظريه علماي قديم و نظريه علماي جديد غرب ] .تربيت از نظر علماي قديم
از نظر علماي تربيت قديم در اين جهت شك و ترديدي نبود كه قسمتي از اخلاقيات را بايد در وجود بشر تكوين كرد و به اصطلاح علماي اخلاق بايد فضائل را به صورت ملكات در انسان ايجاد نمود . از نظر علماي قديم آدم تربيت شده آدمي بودكه آنچه كه فضيلت ناميده مي شود ، در او به صورت خوي و ملكه درآمده باشد ( 1 ) و مادامي كه يك فضيلت به صورت ملكه در نيامده باشد يا به طبيعت ثانوي انسان بدل نشده باشد " حال " است نه فضيلت ، زيرا امري زايل شدني است ، بايد ملكه شود تا زوالش مشكل باشد . علماي قديم در تعريف عدالت مي گفتند : عدالت ملكه تقوا و پرهيزكاري است ، يعني تقوا و پرهيزكاري براي انسان ، ملكه شده باشد ، و حتي مي گفتند انسان آنوقت داراي اخلاق فاضله است كه در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او1. و لذا در اخلاق همواره صحبت از ملكه فلان صفت است ، في المثل ملكه شجاعت ، ملكه سخاوت .