دستور پيغمبر در عمرش القضاء
عمرش القضاء عمره اي بود كه ظاهرا در سال هفتم هجري پيغمبر اكرم مشرف شدند به مكه ، بعد از قراردادي كه در حديبيه بستند ، و جريان حديبيه اين بود كه كفار مانع شدند كه پيغمبر داخل مكه شود و پيغمبر از نزديك مكه برگشت به شرط اينكه بعد برگردند ، و برگشتند . مكه هنوز مسلمان نبود و كافر بود و دشمن . طبق قرارداد اجازه دادند مسلمين بيايند ، اما براي اينكه با مسلمين تلاقي نكنند و چشم غير مسلمانها به مسلمين نيافتد كه تحت تأثيرشان قرار بگيرند دستور عمومي صادر كردند كه همه از خانه هاي مكه خارج بشويدو برويد بيرون از مكه كه اصلا مسلمين را نبينيد ، و آنها هم سه روز در مكه مي مانند و بعد از سه روز مي روند . قرارداد هم اينطور بود . وقتي مسلمين وارد شدند ، قريش ، زن و مرد و بچه ، همه بيرون رفته بودند ولي از كوههاي اطراف ، آنطرف تر نرفته بودند و بالاي كوهها بودند .پيغمبر اكرم مي دانست كه اينها از دور مراقب مسلمين هستند ، دستور داد كه جامه احرام را از روي يك شانه تان پائين بياندازيد و در حالي كه طواف مي كنيد ، مردانه و با صلابت و شجاعت هروله كنيد . و يگانه طوافي كه در زمان پيغمبر ، مسلمين طواف كردند در حالي كه وقتي كه طواف مي كردند مثل وقتي بود كه در ميدان جنگ دارند عمل مي كنند آن طواف بود ، براي اينكه آنها مسلمين را در مظهر قدرت و شوكت ببينند ، در صورتي كه موقع ، موقع عبادت است و حالت ، حالت دعا و تضرع و تواضع . ولي در آنجا پيغمبر اكرم مي خواست كه مسلمين ، بزرگ منشانه و بلكه متكبرانه رفتار كنند اما نمي خواست كه آنها واقعا متكبر باشند . مثال ديگر : دستور داده شده است كه در ميدان جنگ متكبرانه رفتار كنيد ، يعني رشيد و بي اعتنا راه برويد ، درست مثل يك آدم متكبر ، كه اميرالمؤمنين ظاهرا در جنگ خندق بعد از آنكه عمرو را كشت ،وقتي كه از ميدان به طرف مسلمين مي آمد قدمها را آهسته برمي داشت و خودش را خيلي رشيد گرفته بود و متكبرانه مي آمد . پيغمبر اكرم فرمود : اين نوع ، راه رفتني است كه خداوند جز در اين موقع آن را مبغوض مي دارد . اين ، رفتار متكبرانه است ، ولي اسلام خود تكبر را در ميدان جنگ هم مبغوض مي دارد ، و در همه جا مبغوض مي دارد . هيچيك از افرادي كه وارد فقه الحديث هستند ، نگفته است كه خود تكبر به عنوان يك خلق و خوي و يك حالت رواني ، استثناء پذير است ، در ميدان جنگ خوب است ، در غير ميدان جنگ بد است ، در كجا خوب است ، در كجا بد . پس " تكبر " در اين موارد يعني رفتار متكبرانه . اينجا هم در مورد زن - به قرينه اينكه مي گويد : " لم تمكن من نفسها " - نمي گويد زن خوب است متكبر باشد مطلقا ، حتي با زنان ديگر . نه ، زن با زنان ديگر نبايد متكبر باشد .با محارم خودش چطور ؟ با شوهرش ، با پدرش ، با برادرش ، با عمويش ، با دايي اش . بديهي است كه با اينها نيز نبايد متكبر باشد . انسان هم كه دو جور خلق نمي تواند داشته باشد . آدم يا متكبر است يا متكبر نيست .اين حديث مي گويد زن در مقابل مرد نامحرم رفتارش متكبرانه باشد . البته " زهو " كه اينجا آمده با كلمه " تكبر " كمي فرق دارد ، يعني رفتارش بزرگ منشانه باشد ، آن تواضعها و فروتنيهايي كه مثلا يك مرد در مقابل مرد ديگر ، يا يك زن در مقابل زن ديگر ، و يا يك زن در مقابل يك مرد محرم از خود نشان مي دهد كه قدم شما روي چشم ، دل ما را روشن كرديد ، تشريف بياوريد و از اين قبيل ، براي زن شايسته نيست كه در مقابل مرد نامحرم از خود نشان دهد و اينهمه خودش را كوچك كند . زن در مقابل يك مرد نامحرم كه قرار مي گيرد بايد خودش را بگيرد . و لهذا مي فرمايد كه اگر زن با يك مرد نامحرم اينطور رفتار بكند ، آن نامحرم هميشه ميان خودش و آن زن يك حريم و يك دور باش قائل مي شود . پس اين تكبر مربوط به رفتار شد نه مربوط به خلق . خود حديث نشان مي دهد كه اگر زن اينجور باشد مرد نامحرم را بر خود متمكن نمي كند .ما يك اصلي را هميشه گفته ايم كه اسلام به طور كلي مي خواهد يك حريمي - هم عملي مثل آنچه كه در مورد پوشش گفته است و هم اخلاقي مثل آنچه كه در اين جور موارد مي گويد - ميان مرد و زن نامحرم وجود داشته باشد ، و اين حريم جلوي آن اشتعالي را كه خطر آن هميشه وجود داشته و دارد مي گيرد . پس اين ، رفتار متكبرانه است نه خود تكبر .مفهوم " جبن " در اين حديث
اما مسئله جبن . مسئله جبن نيز اينجا ناظر به مسئله عفاف زن است نه مسئله جبن و شجاعت مطلقا . شجاعت به عنوان خلق روحي كه به اصطلاح معروف يعني قوت قلب داشتن و نترس بودن و خود را نباختن در مقابل ديگران ، براي مرد ممدوح است ، براي زن هم ممدوح است . هيچ وقت اسلام نمي گويد كه مرد خوب است شجاع و قوي القلب باشد ولي زن خوب است ترسو باشد . به چه دليل ؟ به دليل اينكه اولا آنچه ما درباب مدح شجاعت و مذمت جبن داريم - كه زياد است - اختصاص به زن و مرد ندارد ، هم در مورد مرد استو هم در مورد زن ، و ثانيا سيره زنان مسلمين اين است كه هميشه شجاع بوده اند ، يعني زنان شجاع مسلمين مورد تمجيد و تبجيل قرار گرفته اند ، چون " شجاعت " يعني نترس بودن و باك نداشتن و اينكه انسان در مقابل خطر كه قرار مي گيرد فكر جان يا مال ، او را نترساندو عقب نشيني نكند ، فداكار باشد ، حاضر باشد از جانش ، از مالش و از حيثيتش بگذرد و در مقابل دشمن بايستد . نيروشان بيشتر در حرف زدن مصرف مي شود و قهرا در عمل كوتاه هستند [ در عمل ناتوان بود ] . آنجا كه ديگر پاي عمل و جنگ به ميان آمد ميدان جنگ را رها كرد و رفت در ميان زنها مخفي شد . اتفاقا يكي از افراد دشمن آمد و وقتي اطلاع پيدا كردكه اينجا زنها هستند ، به همان دژ زنها حمله كرد . زنها به حسان گفتند بلند شو شمشير را بردار ، دشمن آمد . ولي او اين كار را نكرد ( مثل بعضيهاي ديگر چادر سرش كرد ( 1 ) رفت آن عقبها مخفي شد ) . ولي اينجا ديگر جاي اين نبود كه زنان شجاعت به خرج ندهند .صفيه دختر عبدالمطلب ، مردانه آمد جلو ، شمشير را برداشت ، زد و آن مرد را از پا درآورد . يا شجاعت حضرت زهرا و يا شجاعت حضرت زينب . ما مي بينيم كه از نظر قوت و قدرت قلب و حماسه داشتن روح و نترسيدن از كشته شدن ، حضرت زينب يك نمونه بسيار عالي اسلامي استو در تاريخ اسلام داستان او به عنوان يك نمونه كامل هميشه نقل شده است . آن چيزي كه براي زن گفته اند نسبت به آن بايد جبان باشد يعني عملش جبانانه و محتاطانه باشد ، در مورد ترس از جان يا ترس از مال و ثروت نيست ، در مورد ترس از عفاف است .آدم شجاع نمي ترسد ، مي گويد مي روم ، حداكثر كشته مي شوم ، كشته هم شدم با افتخار است . زن در مورد كشته شدن همين جور بايد باشد ، ولي در موردي كه عفتش در مقام خطر هست يعني خطر اين است كه عفتش لكه دار بشود ، جاي شجاعت نيست ، چون شجاعت يعني فداكاري ، [ و اگر در اينجا شجاعت به خرج بدهد ، يعني ] مي روم1. [ اشاره به عكس العمل سران ارتش رضاخان در مقابل اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين در شهريور 1320 است ] .