تزلزل ارزشها در دنياي غرب - تعلیم و تربیت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعلیم و تربیت در اسلام - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همان ادراك ذات است ، و اين تنها و تنها با فلسفه ماوراء الطبيعي جور درمي آيد كه انسان تنها اين كالبد و اين بدن نيست . و مسئله انسانيت هم تنها و تنها با اين فكر مي تواند مفهوم و معني داشته باشد . در آن مقالات " زن روز " مقاله مفصلي نوشتم كه دنياي اروپا از يك طرف انسان را به كلي از ارزش ساقط مي كندو او را جز ماشين چيزي نمي داند ، و از طرف ديگر سخن از حقوق بشر و حيثيت ذاتي بشر مي راند . اين خيلي حرف مضحكي است كه در مقدمه اعلاميه حقوق بشر آمده است : " نظر به اينكه هر انساني از انسانها داراي يك حيثيت ذاتي استكه به موجب اين حيثيت ذاتي از يك نوع شرافتي برخوردار است . . . " . اين حيثيت ذاتي چيست ؟ انساني كه شما معرفي كرده ايد با اين اتومبيلي كه من سوار مي شوم فرقي ندارد جز اينكه اتومبيل پيچيده تري است . پس حيثيت ذاتي معني ندارد ، نه در من و نه در شما . من يك ماشين هستم و شما يك ماشين ديگر هستيد . اصلا بشر با غير بشر فرق نمي كند ، همه در حكم ماشين هستند . گاندي در كتاب " اينست مذهب من " جملات بسيار عالي ئي در اين باب دارد . پس اين فلسفه است كه گذشته از اينكه به ما مي شناساند كه محور و پايه اخلاق اسلامي چيست و يا لااقل يك پايه اخلاق اسلامي چيست ، به ما نشان مي دهد كه اين اخلاق بر پايه منطقي قرار گرفته كه مي تواند تمام آنچه را كه امروز ارزش اخلاقي مي گويند - و در فلسفه هاي امروز زيرپاي اين ارزشهاي اخلاقي به كلي خالي شده و خالي كرده اند - توجيه نمايد .

تزلزل ارزشها در دنياي غرب

يادم هست يك وقتي در يكي از جلسات ، عباراتي از كتاب " نيك نيازي " مهندس بازرگان نقل كرديم كه او از يك مقاله اي از مجله " جهان نو " نقل كرده بود از داريوش آشوري ، خيلي عالي بود و تقريبا در همين زمينه بود كه دنياي غرب كاري كرد كه همه ارزشهاي بشري را متزلزل نمودو زيرپاي آنها را خالي كرد ، و حالا كه خود به نتايج كار خود رسيده مي خواهد به يك صورت ديگري آن ارزشها را احياء كند ، ولي خيلي دير شده است . آنگاه سخنان سارتر و امثال او را نقل مي كند و اصالت بشريت اينها را نقد مي كند و مي گويد كه سارتر و هايدگر موهومي را ساخته اندو در واقع اين موهوم خداي اينهاست . فرض كرده اند كه بشر يك وجودي در جمع دارد غير از وجود فردي ( 1 ) ، و غير از افراد چيز ديگري به نام " انسانيت " وجود دارد كه دائما در جريان است و هميشه وجود دارد و هست . و آنچه را كه خداشناسان براي خدا گفته اند كه كار را بايد براي خدا كرد ، اينها براي بشريت يا خداي موهوم خود مي گويند كه كار را بايد براي بشريت و انسانيت انجام داد ، و براي اين خداي موهوم وجود واقعي قائلند و براي خود وجود اعتباري ، و فرد را چيزي در مقابل او نمي دانند . اينها در اثر اين بن بست هايي است كه در مورد مسائل معنوي و به قول خودشان در مورد ارزشهاي انساني پديد آورده اند : مذهب را از

1. آن بحثي را كه قدماي ما در مورد كلي طبيعي داشتند ، به يك شكل ديگر آورده اند ، ولي با حرف آنها تفاوت دارد .

/ 130