اخباريگري - تعلیم و تربیت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعلیم و تربیت در اسلام - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فلسفه را تحريم مي كنند و خيلي به اصطلاح سنتي هستند ، يعني ظاهري و ظاهر پرست و قشري مي باشند . در سفر اولي كه ما به حج مشرف شديم و رفتيم به الجامعة الاسلامية مدينه ، با يك دانشجوي پاكستاني به نام حافظ احسان كه دانشجوي بسيار باهوشي هم بود رفيق شديم .

او بعد كه با من آشنا شد و فهميد كه من در تهران تدريس منطق و فلسفه مي كنم ، خيلي علاقه مند شد و دائما مي آمد در كاروان ما و سؤالاتي مي كرد . من ديدم او تشنه است . مي گفت اين بدان جهت است كه در اينجا تدريس منطق حرام است . اين همان تبعيت از سنت ابن تيميه است .

پس اين جريانها از اشعري گري در مقابل معتزلي گري شروع شد و در زمان احمد حنبل به اوج خود رسيد . متوكل زعيم سياسي و احمد حنبل زعيم مذهبي ، اين دو زعيم ، يكي سياسي و يكي مذهبي ، قشري گري را به اوج خود رساندند . بعدها هم احمد حنبل شاگرداني پيدا كردو از همه شان خطرناكتر همين ابن تيميه است ، چون مكتب احمد حنبل پس از مدتي از منطقه تمدن اسلامي رانده شد و رفت در غرب آفريقا ، ولي بعد ابن تيميه دو مرتبه اين مكتب را زنده كرد ، و بار ديگر وهابيها آن را مطرح كردند ، كه همه اينها جريانهاي ضد تعقل در دنياي اسلام است و جريانهاي تأسف آوري هم هست .

اخباريگري

دنياي شيعه از اين قشري گري محفوظ بود و علتش هم همين است كه عرض كردم كه اين نهضت قشري گري مقارن عصر ائمه بود و ائمه راهشان به راه معتزله بسيار نزديك بود به طوري كه در تاريخ ، شيعه و معتزله را با هم ذكر مي كردند و به آنها " عدليه " مي گفتند . و حتي بسياري ، شيعه ها را مي گويند معتزلي ، و معتزليها را مي گويند شيعي .

نهضت قشري گري ، در شيعه راه نيافت تا در چهار قرن پيش ، تقريبا مقارن اوايل صفويه ، مردي به نام ميرزا محمد استرآبادي پيدا مي شود كه روش اهل حديث را پيش مي گيرد ، و از او مؤثرتر شاگردش ملا امين استرآبادي است .

و عجيب اين است كه كساني كه اصل يك نهضت را شروع مي كنند و لو نهضت ، نهضت قشري گري با شد ، خود اينها از يك نبوغي بهره مند هستند ، و اگر چنين نباشند نمي توانند پايه گذار يك نهضت باشند . خود احمد حنبل هم يك آدم كوچكي نيست .

ملا امين استرآبادي ، مردي است كه سالها در مكه مجاور بوده و سالها در مدينه ، و كتابي نوشته به نام " فوائدالمدينه " كه در آن يك تاخت و تاز عجيبي مي كند به علماي شيعه كه تعقل را وارد اسلام كردند . مثلا به علامه حلي سخت فحش مي دهد .

يك راهي را پيش گرفت ، گفت از اين چهار دليلي كه اينها مي گويند : " قرآن ، سنت ، اجماع ، عقل " سه دليلش باطل است ، يعني هيچ كدام براي ما دليل نيست . قرآن دليل نيست ، عقل هم دليل نيست ، اجماع هم دليل نيست .

درباره اجماع گفت : اصلا اجماع ريشه اي ندارد و از اهل سنت گرفته شده . همين اجماع پدر اسلام را درآورده . اجماع همان است كه خلافت ابوبكر را درست كرد ، سني ها آمدند اين را يك اصل قرار دادند براي اينكه خلافت ابوبكر را درست كنند ، بعد آن را وارد فقه كردند و شيعه هم آمد اجماع را وارد فقه كرد . اجماع مال ما نيست ، مال سنيهاست . قرآن را هم به سبك محترمانه اي بوسيد و گذاشت لب طاقچه ، نگفت ما قرآن را قبول نداريم ، گفت قرآن را قبول داريم ، قرآن كتاب خداست ، اما قرآن كه براي ما نيست ، قرآن براي ائمه است ، فقط ائمه مي توانند بفهمند كه قرآن چه مي گويد ، ما كه حق نداريم در قرآن تعقل و تدبر كنيم . قرآن اصلا نازل شده براي مخاطبين خود ، آنها كه با زبان قرآن آشنا هستند و معناي آن را مي فهمند .

قرآن با زبان مخصوصي حرف مي زند و آن زبان را فقط و فقط ائمه مي فهمند و بس . قرآن را نيز اين جور بوسيد و گذاشت لب طاقچه . درباره عقل اتفاقا يك استدلالهاي خيلي روشنفكرانه و متحددانه اي مي كند . نظير حرفهايي كه دكارت و غيره عليه فلسفه گفتنداو عليه عقل گفت كه حرفهاي مهمي است ، حرفهاي فلاسفه را مطرح و نقد مي كند كه اينجا اينچنين اشتباه كردند ، آنجا اين جور اشتباه كردند ، و بعد اين بحثي را كه در ميان علماي جديد نيز پيدا شده مطرح مي كند كه منشأ خطاي ذهن چيست ؟يا در صورت است يا در ماده ، بعد مي گويد منطق ارسطو منطق صورت است و حداكثر مي تواند خطاي ذهن را در نظم فكر - و به عبارت ديگر خطاي نظم را - نشان بدهد ، مثل يك آرشيتكت كه فقط خوب مي تواند طرح ساختمان را بدهد ، اما ماده ساختمان ، مثلا آجر ، آجر خوبي است يا بد ، سيمانش خوب است يا بد ، آهنش خوب است يا بد ، اين ديگر كار او نيست . منطق ارسطو هم فقط صورت استدلال را مي تواند تصحيح كند ( 1 ) . ولي بيشتر خطاي انسان در ماده فكر است نه در صورت فكر . آن را چه كار مي كنيد ؟ راهي نيست . چون راهي نيست ، در امور ديني نبايد به عقل اعتماد كرد . عقل را هم گذاشت كنار ، گفت :ما هستيم و حديث ، ما هستيم و سنت ، و اجتهاد را كه علماي شيعه وارد فقه كردند شديد محكوم كرد ، گفت اجتهاد يعني تعقل ، و تعقل جايز نيست . تقليد هم جايز نيست ، ما فقط بايد مقلد ائمه باشيم ، رساله نوشتن و اجتهاد كردن در مسائل ، همه حرام اندر حرام است .

اين مرد حرفهاي خودش را آنچنان كوبنده گفت كه واقعا يك نهضت بزرگي در دنياي اسلام ايجاد كرد به نام " نهضت اخباري گري " كه پيروان آن را مي گويند " اخباريين " ، و اين نهضت مدتي دنياي شيعه را لرزاند و در برخي نواحي حتي منشأ جنگها و كشتارها گرديد .

مخصوصا در اين شيخ نشينهاي خليج فارس اين منطق عجيب نفوذ كرد . در اوائل صفويه نجف و كربلا مهد اخباريين بود و كسي جرأت نداشت در آنجا راجع به تفسير قرآن ، يا راجع به عقل و استدلال ، و يا راجع به اجماع حرف بزند ،مي گفتند فقط و فقط ما هستيم و سنت ، ما هستيم و حديث . و اينها حمله كردند به كساني كه مي گفتند حديث يا صحيح است يا ضعيف يا مؤثق و يا حسن ، كه علامه حلي و ديگران احاديث را تقسيم بندي

1. و حرف درستي هم هست . امروز هم منطق ارسطو را مي گويند " منطق صورت " و درست هم گفته اند . خود ارسطو نيز بيش از اين ادعا ندارد ، و مثل بوعلي هم بيش از اين ادعا ندارند .

/ 130