خاصيت عادت - تعلیم و تربیت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعلیم و تربیت در اسلام - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

[ افتادگي از متن پياده شده از نوار است . ] است ممكن است كسي سئوال كند كه روح از بدن بدون روح اشرف است ( از يك لاشه ، چون بدن بدون روح يك لاشه است ) يا از بدن با روح اشرف است ؟ روح تنها كه نمي تواند از بدن با روح اشرف باشد ، چون بدن با روح همان روح را دارد با يك چيز ديگري . جواب اينست كه نه ، مقصود اينست كه اين موجود مركب از روح و بدن ، آن جزئش بر اين جزئش شرافت و برتري دارد . اين نهايت اهتمام اسلام به نيت را مي رساند كه عمل بايد توأم با نيت باشد ، توأم با توجه باشد كه انسان بفهمد چه مي كند و عمل را به صورت ناآگاهانه انجام ندهد .

خاصيت عادت

علماي روانشناسي مي گويند : يك كار همين قدر كه براي انسان عادت شد ، دو خاصيت متضاد در آن به وجود مي آيد . هر چه كه بر عادت بودنش افزوده شود و تمرين انسان زيادتر گردد ، كار ، سهلتر و ساده تر انجام مي شود .

يك ماشين نويس كه به ماشين نويسي عادت مي كند ، هر چه بيشتر عادت مي كند ، كار ، سريعتر و سهلتر برايش صورت مي گيرد ، ولي هر چه بيشتر عادت مي كند ، از توجهش كاسته مي شود ، يعني از اينكه اين عمل او يك عمل ارادي و از روي توجه باشد كاسته مي شودو به يك عمل غيرارادي نزديكتر مي گردد . خاصيت عادت اين است . اينكه در اسلام به مسئله نيت تا اين اندازه توجه شده ، براي جلوگيري از اين است كه عبادتها آنچنان عادت نشود كه به واسطه عادت ، به يك كار طبيعي و غير ارادي و غيرفكري و غير هدفي و كار بدون توجه كه هدف درك نشود و فقط به پيكر عمل توجه گردد تبديل شود . اينها چيزهايي است كه ما تنها در نماز اسلامي به دست مي آوريم و متوجه مي شويم كه بسياري از برنامه هاي تربيتي به وسيله اين عبادت و در پيكر اين عبادت پياده مي شود ،گذشته از اينكه خود اين عمل ، پرورش عشق و محبت خدا و معنويت در انسان است ، كه اين ، روح عبادت است . دو مسئله است كه بايد گفته شود . يكي اينكه در اخلاق و تربيت اسلامي به چه اصول و مباني ئي توجه شده . در اخلاق و تربيت ، صحيح نيست كه بگوئيم : اخلاق خوب ، تربيت خوب . اخلاق خوب و تربيت خوب را بايد به دست آورد .

كسي نمي گويد غير از اين است ، ولي عمده اين است كه هر مكتبي چه سيستم اخلاقي خوب مي داند و چه سيستم اخلاقي را بد مي داند . مكتبهاي اخلاقي دنيا كه همه اخلاق پيشنهادي خود را به عنوان اخلاق خوب پيشنهاد كرده اند تفاوتشان با يكديگر در حد تضاد است ، يعني حداكثر تباين ميانشان هست ، يك عمل را مكتبي اخلاقي مي داند و مكتب ديگر ضداخلاقي . اخلاق ، علم دستوري است ، يعني علم " چگونه بايد بود " و فرمان اينكه اينطور باش . سئوال اين است كه چگونه باشيم از نظر اين مكتب خوب خواهيم بود ؟پس صرف توصيه كردن به اينكه اخلاق خوب داشته باشيد ، معرف يك مكتب اخلاقي نمي تواند باشد ، و شايد مكرر گفته باشيم كه پوك ترين و بي مغزترين حرفها همين حرف منسوب به زردشت است كه مي گويد : " گفتار نيك ، پندار نيك ، كردار نيك " . آخر نيكي چه هست ؟ مثل اينست كه از مهندسي براي ساختمان يك مسجد طرح بخواهند ، بعد به او بگويند طرح شما چيست ؟ بگويد يك ساختمان خوب . اول بايد ديد " خوب " و " ساختمان " در نظر او چيست . يا به يك خياطي بگويند چه مدل لباس مي دوزي ؟ بگويد يك مدل خوب ، ولي معلوم نباشد خوب او چگونه است. اين است كه وقتي مي گوئيم اصول و مباني اخلاق اسلامي ، معنايش اين است كه ببينيم اسلام چه چيزهايي را اخلاق خوب مي داند و چه چيزهايي را اخلاق بد . در اين صورت ما مي توانيم روش اخلاقي و تربيتي اسلام را بفهميم .

نظريه نيچه

در اكثر مكتبهاي اخلاقي دنيا معيار اخلاق را مبارزه با خودي يعني خودخواهي و خودپرستي مي دانند ، يعني فعل اخلاقي آن فعلي است كه هدف انسان از آن فعل ، خود انسان نباشد ، براي خود نباشد ، و اخلاق آن است كه ديوار " خود " خراب شود ،ديواري كه انسان ميان خود و ديگران از خودخواهي كشيده است . فقط دو سه تا از اين مكتبها را سراغ داريم كه مي گويند انسان بايد " خودش " را پرورش بدهد و " خوب " همين است ، مثل حرفهايي كه نيچه گفته و اصلا با تعليماتي كه تحت عنوان غيردوستي و انسان دوستي و غيرخواهي و ايثار و غيره گفته شده [ مباين است ] . مي گويد اين حرفها همه بيخود است ، انسان سعادتمند انساني است كه دنبال قدرت و نيرو برود و نفس كشي معني ندارد ، نفس را بايد پرورش داد ، ترحم به ضعفا معني ندارد ، ضعيف بايد از بين برود ، اگر كسي توي چاه افتاد بايد سنگي هم روي او انداخت و او بالاترين گناهش اينست كه ضعيف است ، و اگر ما چنين اخلاقي را ترويج كنيم بشريت را تقويت كرده ايم ، زيرا پس از مدتي انتخاب نسل مي شود و افراد قوي باقي مي مانند و بر اثر انتخاب اصلح ، بشريت جلو مي رود ، و بزرگترين خيانت را به بشريت آنها كرده اند كه توصيه كمك به ضعفا كرده اند . اين حرف در دنيا غوغائي به راه انداخت زيرا مسيح را كه بيش از همه توصيه به دوستي يكديگر و كمك به ضعفا كرده است [ محكوم مي كرد ] و تعليمات او را مضرترين تعليمات به حال جامعه بشر مي دانست .

مسئله ديگر كه طرح شده اين است كه ما دو نوع " خودي " داريم . يكي آن " خودي " كه بايد آن را شكست و خرد كرد ، و همان است كه اهتمام به آن را نفس پروري و نفس پرستي و گاهي شهوت پرستي مي ناميم . ولي در عين حال يك نوع " خودي " ديگر هستكه بايد آن را پرورش داد و تربيت كرد و نبايد گذاشت منهدم شود كه با انهدام آن ، ريشه اخلاق اسلام به كلي قطع مي شود .

سه نوع اخلاق در جوامع اسلامي

در جوامع اسلامي سه نوع اخلاق داريم : . 1 اخلاق فيلسوفانه يا اخلاق سقراطي كه به دليل اينكه خيلي خشك و علمي بوده از محيط علما و فلاسفه تجاوز نكرده و به ميان عموم مردم نرفته است . ولي دو نوع اخلاق ديگر در ميان مردم مؤثر بوده است . . 2 اخلاق عارفانه يعني اخلاقي كه عرفا و متصوفه مروج آن بوده اند كه البته با مقياس وسيعي مبتني بر كتاب و سنت است . .

3 اخلاق حديثي ، يعني اخلاقي كه محدثين با نقل و نشر اخبار و احاديث در ميان مردم به وجود آورده اند . اين دو نوع اخلاق ، وجوه مشترك زيادي دارند گواينكه در بعضي نقاط ممكن است اختلاف داشته باشند .

اخلاق عارفانه محورش مبارزه و مجاهده با نفس بوده است كه اين البته دراساس ، تعليم صحيحي است و با اخلاقي كه در كتاب و سنت ذكر شده نيز وفق مي دهد . ولي در آن نوعي افراط كاري شده است كه منجر به يك سلسله تعليمات كه با كتاب و سنت سازگار نيست گرديده و اخلاق اسلامي را يك مقدار از زندگي به مردگي كشانده است . اينها تحت عنوان مبارزه با نفس و خودخواهي و خودپرستي ، آن چيزي را كه در اسلام به معني كرامت نفس و شرافت نفس آمده است و به حفظ آن توصيه شده [ ناديده مي گيرند ] . اسلام با نفس پرستي به معني شكم پرستي و زن پرستي و يا پول پرستي و جاه پرستي مخالف است و با همه اينها اگر بخواهد به صورت معبود درآيد مبارزه مي كند ، كه طبع انسان هم مايل به اينها است ، و به اين جهت با اينها مبارزه مي شود كه انسان طبعا به سوي اينها مايل است . ولي چيزهايي هست كه طبع ، مايل به آنها نيست و با توصيه بايد آنها را تقويت كرد ، از قبيل عزت خواهي ، شرافت خواهي و كرامت نفس خواهي ، و اين معنايش اينستكه انسان توجهي به خلاف [ آن امور ] يعني به گوهر روح و نفس خود دارد و گوهر روح و نفس خود را برتر مي داند از پاره اي كارها و خلقيات . اهتمام به اين " خودي " و زنده كردن اين " خود " ، با مبارزه كردن با آن " خود " هر دو به سوي يك هدف است ، و برعكس ، كشتن اين خود ، اثر كشتن آن خود را هم از ميان مي برد . مثلا حديثي است در نهج البلاغه كه مي فرمايد : من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته ( 1 ) آنكه نفسش برايش عزت و شرف داشته باشد و احساس شرافت و كرامت براي نفس خود كند ، شهوات در نظرش خوار است ،يعني اگر اين حس در انسان پيدا شود زود شهوت پرستي را رها مي كند . انسان را ارجاع مي دهد به خودي در درون خودش كه به " خود " ت توجه كن ، " خود " تو يك مقام عالي دارد و برتر است از اينكه آلوده به اين چيزها شود .

مثل اينست كه كسي را به تابلوي بسيار زيبايي كه دارد آگاه مي كنيم كه " مي داني اين تابلو چه تابلويي است ؟ ! خيلي عالي و فوق العاده است ، حيف است اينجا باشد كه گرد و غبار و دود بگيرد " . تا آن را نمي شناسد اهميت نمي دهد ،ولي وقتي كه شناخت فورا آن را حفظ مي كند . حديث ديگر از امام هادي است : من هانت عليه نفسه فلا تأمن شره ( 2 ) بترس از آدمي كه خودش براي خودش قيمت ندارد ، آن كسي كه حس كرامت نفس ، اين سرمايه عظيم را از دست داده . از چنين آدمي بترس . آدمي كه احساس شرافت و كرامت در خود نمي كند ، از شر او ايمن مباش . در آن حديث معروف عقل و جهل در تحف العقول ( صفحه 389 ) چنين آمده : لا دين لمن لا مروش له . كسي كه مردانگي ندارد دين ندارد . ( دعوت به مردانگي ، خود دعوت به نوعي " خود " است ). و لا مروش لمن لا عقل له . و آنكه عقل نداشته باشد نمي تواند مردانگي داشته باشد. ان اعظم الناس قدرا من لا يري الدنيا لنفسه خطرا .

1. حكمت . 441 .

2. تحف العقول ( با ترجمه ) ، ص 512 ، حديث . 14 .

/ 130