ريشه الهامات اخلاقي - تعلیم و تربیت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعلیم و تربیت در اسلام - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ريشه الهامات اخلاقي

بسم الله الرحمن الرحيم قبل از اينكه بحث امشب را شروع كنيم ، چند حديثي در تتمه احاديثي كه در جلسه گذشته قرائت كرديم - و در تأييد آنها - ذكر مي كنيم تا معلوم شود كه چه روحي در دستورهاي اخلاقي اسلامي هست، و مخصوصا همان مسئله احساس عزت و كرامت تا چه اندازه مورد توجه نصوص اسلامي است . حديثي است در تحف العقول ، صفحه 279 از امام سجاد عليه السلام كه فرمود : طلب الحوائج الي الناس مذلة للحياش و مذهبة للحياء و استخفاف بالوقار و هو الفقر الحاضر . دست حاجت نزد مردم دراز كردن زندگي را پست و خوار مي كند و حياء و شرم و آزرم را از بين مي برد ، وقار و سنگيني را كم مي كند و همين خود فقر نقد است . يعني فقر منحصر به نداشتن پول نيست . فقر يعني نياز . نداشتن پول نياز و فقر است . اظهار اين نيازها هم عين فقر است . و قلة طلب الحوائج الي الناس هو الغني الحاضر . به هر نسبت كه انسان كمتر دست حاجت پيش مردم دراز كند ، به نوعي غنا و بي نيازي نقد نائل شده است . روح اين جمله اين است كه فقر و غنا منحصر به فقر و غناي مالي نيست ، بايد توجه داشت كه فقر و غناي ديگري هم در كار است و انسان نبايد اشتباه كند كه براي رفع فقر مالي ، خود را به فقر ديگري مبتلا كند، و بايد ارزش غناي معنوي را بالاتر از ارزش غناي مالي بداند . جمله اي در نهج البلاغه ( حكمت 406 ) هست كه مي فرمايد : ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عندالله . چقدر نيكوست تواضع و فروتني ثروتمندان در مقابل نيازمندان به خاطر خدا . و احسن منه تيه الفقراء علي الاغنياء اتكالا علي الله . و بهتر از آن ، تكبر فقراء است - يعني بي اعتنائي آنها - در مقابل اغنيا به حكم اتكاء به حق .

اينجا مسئله اي كه از آن تعبير به " تيه " شده ، مفهومي تقريبا مساوي با تفاخر و يا تكبر دارد ، ولي البته مقصود تكبر به آن معناي مذموم نيست ، منظور حفظ شخصيت است و به خاطر غنا و ثروت سر فرود نياوردن ، بلكه گردن فرازي داشتن ، يعني ثروت ديگري گردنش را كج و كمرش را خم نكند . مي فرمايد : از تواضع اغنياء زيباتر و نيكوتر ، بي اعتنايي فقراء است نسبت به اغنياء به حكم اتكاء و اتكال به حق .

باز اينجا مي خواهد يك نوع حس شرافت نفس و عزت نفس و كرامت نفس را بيدار كند و در واقع نوعي حماسه ايجاد كند . در حكمت 2 نهج البلاغه است كه : البخل عار ، و الجبن منقصة و الفقر يخرس الفطن عن حجته و المقل غريب في بلدته و العجز آفة و الصبر شجاعة و الزهد ثروش و الورع جنه . در اينجا بخل و امساك ، جبن ، فقر ( تهيدستي ) و ناتواني نفي شده است كه دلايل را مي گويم : و صبر ، زهد و ورع اثبات شده به دلايل ديگر . دلايلي كه آنها را نفي مي كند و دلايلي كه اينها را اثبات مي كند ، همه بر محور احساس شخصيت انسان براي خود ، و بر محور احساس عزت و كرامت است. بخل ، ننگ است ، يعني آدمي كه از ننگ ابا دارد نبايد مرتكب بخل شود . ( نمي گويد انسان بايد بر ضد خودخواهي عمل كند و ننگ و عار را بيشتر تحمل نمايد تا نفس را بيشتر كوبيده باشد ، بلكه در جهت خلاف مي گويد ) . جبن ، نقص است براي انسان ، يعني انسان نبايد اين نقص و كمبود و كاستي را تحمل كند .

فقر و نيازمندي ، آدم با هوش را در استدلالش گنگ مي كند . يعني اگر انسان در بيان ، خيلي قوي هم باشد ، وقتي كه فقير است و نيازمند ، در مقابل يك بي نياز كه مي خواهد حرف بزند زبانش بند مي آيد ، پس فقر به اين دليل كه انسان را كوچك مي كند بد است . المقل غريب في بلدته . " مقل " يعني كسي كه كم دارد .

آدمي كه تهيدست است ( تهيدست با نيازمند فرق مي كند ) در شهر خودش هم غريب است . عجز و ناتواني براي انسان آفت است نه كمال . در مقابل ، صبر ، شجاعت انسان است ، خويشتنداري نيرو و قوت است . زهد ثروت است ، يعني يك نوع ثروت ، زهد داشتن استكه انسان به ديگران محتاج نباشد . ثروت را انسان براي چه مي خواهد ؟ براي بي نيازي . خود زهد ورزيدن نوعي بي نيازي براي انسان ايجاد مي كند . و الورع جنة و پارسايي سپر انسان است . اين حديث ، جزء آن احاديثي است كه تحت عنوان " عزت " بيان كرديم . بعضي احاديث را تحت عنوان " نفاست " بيان كرديم . حديثي از امام سجاد عليه السلام نقل شده كه از ايشان سؤال شد : من اعظم الناس خطرا ؟ از همه مردم مهمتر و با شخصيت تر كيست ؟ قال : من لم ير الدنيا خطرا لنفسه ( 1 ) آنكسي كه تمام دنيا را با نفس خود برابر نمي بيند ،يعني براي نفس خود عزت و شرافتي قائل است كه اگر تمام دنيا را در يك كفه ترازو بگذارند و شرافت و كرامت نفس را در كفه ديگر ، حاضر به معامله نيست . احاديثي درباب كرامت خوانديم ، از جمله حديثي از تحف العقول از حضرت سجاد عليه السلام كه فرمود: من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا ( 2 ) هر كه نفس او برايش بزرگوار بود دنيا در نظرش كوچك مي شود .

هميشه انسان در مقابل چيزي كه دارد ، آنچه كه ندارد [ و كم ارزش تر است ] برايش بي اهميت است . انسان اگر چيزي نداشته باشد ، همه چيز نمي تواند براي او بي اهميت باشد ، ولي وقتي يك شي ء بهتر و عظيم تري را دارد ، آنچه ندارد برايش مهم نيست .

مي خواهد بفرمايد كه انسان اگر كرامت نفس خودش را دريابد و احساس كند ، تمام دنيا در نظرش خوار و كوچك است . در نهج البلاغه خطبه 85 ، دو جمله است - كه باز بر همين مسئله كرامت و عزت تكيه دارد - كه راستي و راستگويي ، شرف و كرامت استبراي بشر ، و دروغ سقوط و پستي : الصادق علي شفا منجاش و كرامة ، و الكاذب علي شرف مهواش و مهانة . راستگو مشرف بر نجات و كرامت و بزرگواري است ، و دروغگو در پرتگاه خواري و سقوط .

1. في رحاب ائمة اهل البيت ، ج 4 ، ص . 76 .

2. تحف العقول ، ص . 288 .

/ 130