منطق ديگري داريم كه اگر اين را هم جدي بگيريم ، از اين پست تر است ، و آن اين است كه عده اي علم و عقل و همه چيز را به چشم يك ابزار براي جلب ماديات زندگي مي نگرند . وقتي يك كسي كه فكر مي كرده از مردم ديگر عاقلتر و عالمتر است ، ديده خيلي ازبي سوادها و نادانها در زندگي جلو افتاده اند ، شروع كرده شلاق فحش را به جان عقل و علم كشيدن كه اينهمه معلوماتي كه اگر آدم ببرد دم دكان بقالي يك قران سبزي به او نمي دهند ، فايده اش چيست ؟ ! در اين زمينه هم زياد داريم . آن شعر عبيد زاكاني ، معروف است و او در عمل هم همين جور شد . گفت : اي خواجه مكن تا بتواني طلب علم كاندر طلب راتب ( 1 ) يكروزه بماني رو مسخرگي پيشه كن و مطربي آموز تا داد خود از كهتر و مهتر بستاني ضمنا انتقاد از زمان خودش است كه در زمان من علم ارزش ندارد و يك مطرب ، ارزشش ده برابر يك نفر عالم است و ارزش يك ساعت كار او برابر است با ارزش يك ماه كار اين . در عمل هم خود اين مرد همين جور شد ، يعني واقعا هم بعد زد به در مسخرگي ، با اينكه مرد عالمي بود .البته اين مطلب هم مطلب نادرستي است ، يعني انسان نبايد علم و يا هوش را با مقياس پول و ثروت بسنجد و بگويد اگر اينها منشأ گردآوري پول و ثروت شد خوب است و اگر نشد ديگر ارزشي ندارد . 1. [ راتب : جيره ، حقوق روزانه ] .