تحقير عقل و علم و مسئله معاش - تعلیم و تربیت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعلیم و تربیت در اسلام - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يك عضو به درد آيد ساير اعضا ، راحت نمي خوابند ، مثلا اينطور نيست كه وقتي دندان درد مي كند ، ساير اعضا بگويند گور پدر دندان ، درد بكش تا جانت در آيد ، دست بگويد من چرا راحتم را از بين ببرم ، چشم بگويد من چرا راحتي خودم را از بين ببرم ، و همينطور اعضاي ديگر . نه ، يك عضو كه به درد مي آيد ، ساير اعضا با او همدردي مي كنند . چگونه همدردي مي كنند ؟ به تب و بيداري . يك جا كه ناراحتي پيدا مي شود ، تمام بدن يكجا تب مي كند و سهر و بيداري دارد .

مي فرمايند : مؤمنين اينجور هستند . همدردي ، حساسيت است و بنابراين نقص نيست و عين كمال است . بنابراين ، اين منطق ، اگر كسي واقعا به لسان جد طرفدار لختي و بي حسي باشد و عقل و هوش را به دليل اينكه به انسان احساس مي دهدو احساس ، منشأ ناراحتي و درد است محكوم كند ، منطق غلطي است ، بر ضد انسانيت است و اسلام هم آن را محكوم مي كند . اسلام آن جور درد داشتن را تمجيد كرده است . ولي اگر لسان ، لسان جد نباشد بلكه شخص مي خواهد مطلب را به طور كنايه بگويد ، و در واقع مي خواهد بگويدكه در خارج ، چنين و چنان است ، منتها به اين عبارت مي گويد ، [ در اين صورت اشكالي ندارد ] ، مثل اين كه خودمان مي گوييم : اي كاش من كور شوم و فلان چيز را نبينم . حالا اگر حادثه بدي رخ داد ، من كه كور شدم و نديدم ، در واقعيت كه تغييري رخ نمي دهد ، غير از اينكه تازه من هم كور شده ام .

نه ، مقصود اين است كه آن شي ء آنقدر ناراحت كننده است كه من آرزو مي كنم چشم نداشته باشم و آن را نبينم ، و در واقع مي خواهد بدي آن شي ء را بيان كرده باشد . اين يك منطق در اشعار و ادبيات ما كه توضيحش را دادم .

تحقير عقل و علم و مسئله معاش

منطق ديگري داريم كه اگر اين را هم جدي بگيريم ، از اين پست تر است ، و آن اين است كه عده اي علم و عقل و همه چيز را به چشم يك ابزار براي جلب ماديات زندگي مي نگرند . وقتي يك كسي كه فكر مي كرده از مردم ديگر عاقلتر و عالمتر است ، ديده خيلي ازبي سوادها و نادانها در زندگي جلو افتاده اند ، شروع كرده شلاق فحش را به جان عقل و علم كشيدن كه اينهمه معلوماتي كه اگر آدم ببرد دم دكان بقالي يك قران سبزي به او نمي دهند ، فايده اش چيست ؟ ! در اين زمينه هم زياد داريم . آن شعر عبيد زاكاني ، معروف است و او در عمل هم همين جور شد . گفت : اي خواجه مكن تا بتواني طلب علم كاندر طلب راتب ( 1 ) يكروزه بماني

رو مسخرگي پيشه كن و مطربي آموز تا داد خود از كهتر و مهتر بستاني ضمنا انتقاد از زمان خودش است كه در زمان من علم ارزش ندارد و يك مطرب ، ارزشش ده برابر يك نفر عالم است و ارزش يك ساعت كار او برابر است با ارزش يك ماه كار اين . در عمل هم خود اين مرد همين جور شد ، يعني واقعا هم بعد زد به در مسخرگي ، با اينكه مرد عالمي بود .

البته اين مطلب هم مطلب نادرستي است ، يعني انسان نبايد علم و يا هوش را با مقياس پول و ثروت بسنجد و بگويد اگر اينها منشأ گردآوري پول و ثروت شد خوب است و اگر نشد ديگر ارزشي ندارد .

1. [ راتب : جيره ، حقوق روزانه ] .

/ 130