عقل از نظر فقهاء - تعلیم و تربیت در اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تعلیم و تربیت در اسلام - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كردند ، آمدند چيزهايي را كه عقل در آن مورد دركي ندارد يعني نه نفي مي كند ، و نه اثبات ، و به عبارت ديگر آنچه را كه عقل نمي فهمد ، به حساب آن چيزي گذاشتند كه عقل وجودش را نفي مي كند ، و اين يك نوع تغذي در مكتب اشعري گري بود ،يعني مردم طرف اشاعره را گرفتند چون ديدند خيلي مسائل را معتزله انكار مي كنند . مثلا بعضي از معتزله وجود جن را انكار كردند ، چون جن را با دليل عقل نمي شد اثبات كرد . ولي عقل كه نمي تواند بگويد كه يك موجودات نامرئي به نام جن حتما وجود ندارد .

عقل نمي تواند اين مطلب را بفهمد . ما چه مي دانيم ، شايد غير از جن ، مليونها موجود نامرئي در عالم باشد كه بشر امروز آنها را كشف نكرده است . انكار مسائلي نظير مسئله جن سبب شد كه عده اي به عقل بدبين شدند ، گفتند : همان متعبدها خوبند ، ما اگر دينمان بخواهد محفوظ بماند بايد راه آنها را پيش بگيريم ، اگر دنبال اين روشنفكري برويم ، خيلي چيزها را بايد از دست بدهيم ، امروز جن را انكار كردند ، فردا ملائكه را انكار مي كنند ، پس فردا هم خدا را انكار مي كنند ، مثل افراط كاري هاي روشنفكري در زمان ما . خود روشنفكري خيلي خوب است ولي اگر روشنفكري يك راه افراط را پيش گرفت ، خودش عامل شكست خودش است .

عقل از نظر فقهاء

اين مسئله مربوط به كلام بود . در فقه هم عين اين جريان در ميان اهل تسنن پيدا شد . بعضي طرفدار تعبد در مسائل فقهي شدند مثل مالك بن انس كه در زمان خودش خيلي هم با شخصيت بود و معاصر و شاگرد حضرت امام جعفر صادق است ، و بعضي طرفدار قياس شدند . ابوحنيفه طرفدار قياس شد . او هم معاصر حضرت صادق است و خدمت ايشان درس خوانده كه از او نقل كرده اند : لو لا السنتان لهلك نعمان . اگر آن دو سال درس خواندن نبود من از بين رفته بودم .

ابوحنيفه يك عنصر ايراني است و در كوفه مي زيسته است . او به حديث كم اعتنا بود ، نه به معناي اينكه به گفته پيغمبر كم اعتنا بود ، بلكه اغلب احاديث را معتبر نمي دانست و معتقد بود كه اينها را جعل كرده اند .

مي گفت از تمام احاديثي كه از پيغمبر روايت شده ، عده معدودي ( در حدود بيست تا ) را من يقين دارم كه پيغمبر گفته ، باقي ديگر را باور ندارم پيغمبر گفته باشد . البته گويا اطلاعاتش در اين زمينه ها ضعيف بوده است .

در مسائل فقه ، اگر ما باشيم و قرآن و بيست حديث از پيغمبر ، بديهي است كه براي استدلال ، خيلي كسري داريم ، يعني اگر بخواهيم احكام را بفهميم ، با ظواهر قرآن و بيست حديث پيغمبر ، فقه به اين وسعت را نمي شود استنباط كرد .

در نتيجه ابوحنيفه مي رفت سراغ قياس . قياس يعني مقايسه كردن و شبيه گيري . مي گفت : در فلان موضوع ، پيغمبر اين جور گفته ، اين موضوع هم يك شباهتي به آن دارد ، پس حكم آن را مي آوريم اينجا .

اين همان چيزي است كه قرآن از آن نهي كرده . اين پيروي عقل نيست ، پيروي ظن و گمان است . مسأله ظن و گمان غير از مسأله عقل است كه عقل حكمي را دقيقا دريافت كرده باشد . اينجا بود كه در فقه ، مسأله ظن و گمان و شبيه گيري راه پيدا كرد و يك ماشين قياس گيري و استنباط احكام براساس تخيل به وجود آمد . اين هم به حساب عقل گذاشته شد كه ببين ! اگر بنا بشود عقل در مسائل دخالت كند اينطور مي شود . باري ، ابوحنيفه مكتب قياس را تأسيس كرد ، ولي حتي ائمه اهل تسنن هم زير اين بار نرفتند . مالك بن انس در همه عمرش در دو مسأله به قياس فتوا داد و وقت مردن اظهار ناراحتي مي كرد كه من از خدا مي ترسمزيرا در دو مسأله به قياس رأي دادم . احمد حنبل كه شديد مخالف بود . شافعي هم بينابين بود ، نه به شدت ابوحنيفه قياس مي كرد و نه مثل مالك بن انس به اصطلاح حديثي بود . بدون شك ابوحنيفه در اينجا راه افراط را در پيش گرفت .

خود اهل تسنن نقل كرده اند كه او آنچنان به قياس عادت كرده بود كه گاهي نه تنها در مسائل شرعي بلكه در مسائل طبيعي هم قياس مي گرفت و چيزهاي مضحكي از آب درمي آمد . مي گويند روزي رفت نزد سلماني كه سر و صورتش را اصلاح بكند ، در حالي كه تازه چند تا موي سفيد در ريشش پيدا شده بود . به سلماني گفت : موهاي سفيد را از ريشه بكن كه ديگر درنيايد و فقط موهاي سياه باقي بماند . سلماني به او گفت : اتفاقا برعكس است ، اگر موي سفيد را بكنيم بيشتر درمي آيد . گفت : پس سياهها را بكن .

فورا قياس گرفت : اگر سفيد را بكنند بيشتر درمي آيد ، پس سياهها را بكن ، به عبارت ديگر : فرضا اين حرف درباره موي سفيد درست باشد كه اگر آن را بكنيم بيشتر مي شود ، حتما درباره موي سياه هم بايد درست باشد كه اگر آن را بكنيم بيشتر مي شود. در مسائل شرعي نيز همين جور قياس مي گرفت. در اينجا مكتب ائمه و مكتب اهل بيت ، برعكس آنجا كه طرفدار عدليه و طرفدار تعقل بود ، طرفدار قياس نشد ، چون قياس واقعا تعقل نيست ، پيروي از ظن و گمان و خيال است . ائمه به شدت قياس را كوبيدند ، و گفتند : ان السنه اذا قيست محقت ( 1 ) اگر سنت بر پايه قياس قرار بگيرد محو مي شود .

ولي عقل را نكوبيدند و مي بينيد در اينجا بين شيعه و سني اين اختلاف هست كه سني ها مي گويند : ادله فقه چهار چيز است : " قرآن ، سنت ، اجماع ، قياس " ، ولي علماي شيعه گفته اند : ادله فقه چهار چيز است : " قرآن ، سنت ، اجماع ، عقل " . ائمه ، عقل را تأييد كردند ، قياس را تأييد نكردند . اين خودش نشان مي دهد كه روش ائمه و نيز روش علما ، بر ضد عقل نبود ، بر ضدقياس بود ، و قياس را يك ضابط عقلي درست نمي دانستند . البته در ميان بعضي فقهاء ، همين دوري جستن از قياس ، گاهي به حد افراط كشانده شده است ،و اين خودش يك بيماري شده كه تا يك حرف زده مي شود مي گويند : آي قياس شد ! يك چيزهايي هم كه قياس نيست ، از آن فرار مي كنند كه آقا اين قياس شد ، اول من قاس ابليس اول كسي كه قياس كرد شيطان بود و از اين حرفها . اين هم يك جرياني بود در دنياي اسلام در اين زمينه . جريان ديگري داريم در موضوع عقل و فتواهاي ضد عقل كه آن ، جريان عرفان است . عرفان هم به نوع ديگري متعرض عقل و عقلاء و

1. كافي ، ج 1 ، ص 57 ، به اين عبارت محق الدين .

/ 130