سخن بوعلي سينا
دو جمله خوب از بوعلي سينا در اين زمينه هست كه هر دو در كتاب [ اشارات ] است . يكي اين كه : من تعود ان يصدق بغير دليل فقد انخلع من كسوش الانسانية . هر كس كه عادت كرده حرف را بدون دليل قبول كند، او از لباس آدمي بيرون رفته ، يعني آدم حرف را بدون دليل نمي پذيرد . نقطه مقابلش : كساني كه عادت دارند هر چيزي را بي دليل انكار كنند . اين هم بد است . مي گويد : كل ما قرع سمعك من العجائب فذره في بقعة الامكان ما لم يذدك عنه قائم البرهان . اگر يك چيز عجيبي شنيدي ،مادامي كه دليلي بر امكان يا عدم امكانش نداري رد نكن و قبول هم نكن ، بگو ممكن است باشد . انسان واقعي آن است كه قبول و ردش بر معيار دليل باشد ، و هر جا كه دليل نبود " لا ادري " و " نمي دانم " بگويد .لزوم توأم بودن عقل و علم
حديث ، خيلي مفصل است ، من قسمتهايي از آن را عرض مي كنم . بعد امام فرمود : ولي به عقل تنها هم نبايد اكتفا كرد ، عقل را بايد با علم توأم كرد ، چون عقل يك حالت غريزي و طبيعي دارد كه هر كسي دارد ، ولي علم ، عقل را تربيت مي كند ، عقل بايد با علم پرورش پيدا كند . در نهج البلاغه و هم در حديث ، از عقل و علم اينجور تعبير شده كه گاهي به علم گفته اند عقل مسموع و به عقل گفته اند علم مطبوع ، يعني به عقل ، علم اطلاق شده و به علم ، عقل ، با اين تفاوت كه يكي را گفته اند " مطبوع " يعني فطري ، و ديگري را " مسموع " يعني اكتسابي . و روي اين نكته خيلي تكيه شده استكه عقل مسموع و علم سمعي و اكتسابي آنوقت مفيد است كه علم و عقل مطبوع و آن علم فطري به كار بيفتد . يعني انسانهايي كه فقط گيرنده هستند مثل يك انبار مي باشند . اين انسانها شديدا در روايات تخطئه شده اند .سخن " بيكن "
جمله معروف و خوبي از " بيكن " نقل مي كنند كه مي گويد : علما بر سه دسته اند : بعضي مانند مورچه هستند ، هي از بيرون دانه مي آورند و مرتب انبار مي كنند . ذهن اينها يك انبار است . در واقع يك ضبط صوت هستند ،هر چه شنيده اند ضبط كرده اند و هر وقت بخواهي همان را كه ياد گرفته اند مي گويند . دسته دوم مانند كرم ابريشمند ، هي از لعاب خودشان مي تنند و از درون خودشان درمي آورند . اين هم عالم واقعي نيست زيرا از بيرون چيزي اكتساب نمي كند ،از خيال و درون خودش مي خواهد بسازد ، و اين عاقبت در درون پيله خود خفه خواهد شد . دسته سوم علماء واقعي هستند . اينها مانند زنبور عسل اند ، گلها را از خارج مي مكند و مي آيند عسل مي سازند . اين مسئله عقل مسموع و مطبوع همين است كه روايت مي گويد . علم مسموع اگر به مطبوع ضميمه نشود كافي نيست يعني انسان آنچه را كه از بيرون مي گيرد بايد با آن نيروي باطني ، با آن خمير مايه و با آن نيروي تجزيه و تحليل خود بسازد تا يك چيزي از آب در آيد . سپس امام ( ع ) فرمود : يا هشام ! ثم بين ان العقل مع العلم . عقل بايد با علم توأم باشد ، و لذا در آن آيه قرآن فرمود : تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون ( 1 ) . ما اين مثلهاي تاريخي را ذكر مي كنيم ، اما درك نمي كنند اينها را مگر عالمان . يعني اول بايد انسان عالم باشد ، مواد خام را فراهم كند ، و بعد عقل تجزيه و تحليل نمايد .مثلا اگر ما عقلي قوي داشته باشيم مثل بوعلي سينا ، و قرآن هم بگويد كه " تاريخ " عبرت بسيار خوبي است ، ولي من كه از تاريخ اطلاعاتي ندارم ، عقل من چه مي فهمد ؟ ! يا به ما بگويند در تمام اين عالم تكوين ، آيات الهي و نشانه هاي خدا هست ، عقل من هم عاليترين عقل باشد، ولي من كه از مواد به كار رفته در اين ساختمان بي اطلاعم ، با عقل خودم چه چيزي را مي فهمم و آيات الهي را چگونه كشف كنم ؟ ! بايد با علم ، آنها را كشف كنم و با عقلم درك نمايم .1. سوره عنكبوت ، آيه . 43 .