تفكر شرط اساسي تسلط بر سرنوشت خود و بر جامعه
براي اينكه انسان بر سرنوشت خود و نيز بر جامعه خود مسلط باشد - لااقل در اين حد كه صد درصد تسليم اوضاع و احوالي كه بر او احاطه كرده است نباشد - شرط اساسي ، تفكر است . اين تفكر اخلاقي كه مورد بحث استچيزي است نظير " محاسبةالنفس " ، يعني انسان بايد در شبانه روز فرصتي براي خودش قرار بدهد كه در آن فرصت ، خودش را از همه چيز قطع كند و به اصطلاح نوعي درون گرائي نمايد ، به خود فرو رود و درباره خود و اوضاع خود و تصميماتي كه بايد بگيرد و كارهايي كه بايد انجام دهد و آنچه كه واقع شده ، ارزيابي كارهاي خودش در گذشته ، ارزيابي رفقائي كه با آنها معاشرت مي كند ، ارزيابي كتابهايي كه آن كتابها را مطالعه كرده است ، درباره همه اينها فكر كند .مثلا كتابي را خوانده ، بعد بنشيند فكر كند كه من از اين كتاب چه گرفتم ؟ اين كتاب در من چه اثري گذاشت ؟ آيا اثر خوب گذاشت يا اثر بد ؟ بعد در انتخاب كتاب ديگر [ دقت مي كند ] . انسان كه آنقدر وقت و فرصت ندارد كه تمام كتابهاي دنيا را مطالعه كند ، بلكه بايد انتخاب نمايد .جمله اي از اميرالمؤمنين نقل كرده اند كه در نهج البلاغه نيست ولي در كتب حديث هست : العمر قصير و العلم كثير ، فخذوا من كل علم ظروفه و دعوا فضوله ( 1 ) . ( تعبير ، چنين چيزي است ) . عمر كوتاه است و علم زياد ( يعني آموختني زياد ) پس ، از هر علمي آن خوبيهايش را بگيريدو زياديهايش را رها كنيد . بنابراين حتي در كتاب خواندن ، انسان بايد انتخاب داشته باشد . در رفيق و معاشر ، انسان بايد انتخاب داشته باشد ، و انتخاب بدون فكر معني ندارد . حساب بكند روي رفقا و دوستانش ، كه از معاشرت آنها چه بهره و نصيبي مي برد ؟خوب ؟ بد ؟ روي كارهاي شخص خودش فكر كند كه چه اثري روي او گذاشته و چه نصيب و بهره اي از آنها برده است . مهمتر ، هر كاري كه مي خواهد درباره آن تصميم بگيرد ، اول فكر بكند ، بعد تصميم بگيرد ، در صورتي كه غالبا تصميماتي كه ما مي گيريم ، از حد لازم تفكر قبلي كم بهره است ،1. بحار 219 / 1 با تفاوت در عبارت .