تأثير ناپذيري از قضاوت ديگران
مسأله ديگر كه باز مربوط به تربيت عقلاني است اين است كه قضاوتهاي مردم درباره انسان نبايد براي او ملاك باشد . اينها يك بيماريهاي عمومي است كه اغلب افراد كم و بيش گرفتارش هستند . مثلا انسان يك لباسي را براي خودش انتخاب كرده و تشخيصش اينستكه رنگ خوبي را انتخاب كرده . بعد يكي مي آيد مي گويد : اين رنگ مزخرف چيست كه انتخاب كرده اي ؟ ! آن يكي و آن ديگري نيز همين را مي گويند . كم كم خود آدم اعتقاد پيدا مي كند كه بد چيزي است . تازه آنها هم كه مي گويند ،گاهي براي اينست كه عقيده انسان را تغيير بدهند نه آنكه از روي عقيده خودشان مي گويند . اينكه انسان در مسائلي كه مربوط به خودش است تحت تأثير قضاوت ديگران قرار بگيرد[ صحيح نيست ] و به ما گفته اند : هرگز تحت تأثير قضاوت و تشخيص ديگران نسبت به خودتان قرار نگيريد .آخوند مكتبي و شاگردان
داستاني كه مثنوي نقل كرده معروف است كه يك آخوند مكتبي بود كه بچه هاي زيادي را درس مي داد . ( در قديم بچه ها را خيلي اذيت مي كردند ) . بچه ها دلخوشي شان اين بود كه روزي از چنگ اين آخوند خلاص و آزاد بشوند . بچه هاي زرنگ با خود گفتند كه ما چكار كنيم كه آخوند ما را رها كند . نقشه اي كشيدند .فردا يكي از بچه ها كه اول آمد - و آخوند نشسته بود - گفت : جناب آخوند خدا بد ندهد ، مثل اينكه مريض هستيد ، كسالتي داريد . گفت نه كسل نيستم برو بنشين . رفت نشست . نفر بعد آمد و گفت : جناب آخوند رنگ رويتان امروز پريده . آخوند كمي آرامتر گفت : برو بنشين سرجايت .سومي آمد و همين را گفت ، و آخوند صدايش كمي شل تر شد . ترديدش برداشت كه شايد من مريض هستم . هر بچه اي كه آمد همين را گفت . سرانجام آخوند گفت : بلي كسلم ، خيلي ناراحتم ، و از او اقرار گرفتند كه ناخوش است . گفتند اجازه بدهيد برايتان شوربائي بپزيم ، و كم كم آخوند مريض شد و رفت دراز كشيد ،شروع كرد به ناله كردن و به بچه ها گفت برويد منزل كه من ناخوش هستم . بچه ها هم همين را مي خواستند . غرض اينكه اين بچه ها در اثر تلقين ، اين بدبخت را انداختند و مريض كردند . حضرت فرمود : [ اي هشام ! ] اصلا به قضاوت مردم ترتيب اثر نده . و عجيب دعوتهايي است راجع به استقلال عقل و فكر . فرمود : لو كان في يدك جوزش و قال الناس في يدك لؤلؤش ما كان ينفعك وانت تعلم انها جوزش ، و لو كان في يدك لؤلؤش و قال الناس انها جوزه ما ضرك و انت تعلم انها جوزش . اگر تو گردوئي داشته باشي و هر كس به تو مي رسد بگويد چه لؤلؤهاي عالي يي داري ، قيمتش چند است ؟ همه مردم بگويند لؤلؤ ، وقتي تو خودت مي داني كه گردو است نبايد در تو اثر داشته باشد، هر چه مي خواهند بگويند . عكس قضيه : اگر تو لؤلؤي در دست داشته باشي و هر كس به تو مي رسد بگويد اين گردوها را از كجا آورده اي ، تو نبايد ترتيب اثر بدهي . پس نبايد به قضاوت مردم تكيه داشته باشي . تو اول تشخيص بده كه چه داري ، واقعا ملكات خودت چه هست ،ايمانت چه هست ، يقينت چه هست ، اگر ديدي كه چيزي نيستي ، گيرم كه مردم اعتقاد خيلي زيادي هم به تو دارند ، امر به خودت مشتبه نشود ، به فكر اصلاح خودت باش . عكس قضيه : اگر احساس مي كني كه راهي كه مي روي راه خوبي است ، گيرم مردم تو را تخطئه مي كنند نبايد به حرف آنها ترتيب اثر بدهي .روح علمي
مطلبي هم راجع به علم عرض بكنم و بحث را خاتمه بدهم . اين هم مطلبي است كه از آيات و روايات خود ما استفاده مي شود ، و اينها را ما بايد در فصول تعليم و تربيت اسلامي ذكر كنيم . در يكي از نوشته هاي خودم - فكر مي كنم در كتاب " امدادهاي غيبي " - است اين تعبير كه فرق است ميان عالم بودن و روح علمي داشتن . اي بسا افرادي كه روح علمي دارند ولي عالم نيستند و اي بسا كساني كه عالمند و روح علمي ندارند . عالم واقعي آن كسي است كه روح علمي توأم باشد با علمش . مقصود از روح علمي چيست ؟ مقصود اينست : علم اساسا از غريزه حقيقت جوئي سرچشمه مي گيرد . خداوند انسان را حقيقت طلب آفريده است ، يعني انسان مي خواهد حقايق را آنچنان كه هستند بفهمد ، مي خواهد اشياء را همانطور كه هستند بشناسد و درك كند ، و اين فرع بر اين است كه انسان خودش را نسبت به حقايق بي طرف و بي غرض نگاه دارد . اگر انسان خودش را بي غرض نگاه دارد و بخواهد حقيقت را آنچنان كه هست كشف كند ، نه اينكه بخواهد حقيقت آن طوري باشد كه او دلش مي خواهد ، [ در اين صورت او داراي روح علمي است ] . يكوقت انسان مدعايي را پيش خودش فرض كرده ، بعد مي خواهد حقيقت آنجوري باشدكه او دلش مي خواهد . اين خودش منشأ گمراهي است . در آيات سوره نجم اين مطلب هست كه يكي از منشأهاي گمراهي افراد اينست كه هواي نفس را [ در تشخيص خود ] دخالت مي دهند و در نتيجه با ذهن غرض آلود وارد مطالعه مسائل مي شوند . گفت :
چون غرض آمد هنر پوشيده شد
صد هزار از دل به سوي ديده شد
صد هزار از دل به سوي ديده شد
صد هزار از دل به سوي ديده شد
1. سوره عنكبوت ، آيه . 69 [ و كساني را كه در راه ما تلاش كنند به راههاي خودمان هدايت مي كنيم ، و خدا با نيكوكاران است ] .