پرورش استعدادها
بسم الله الرحمن الرحيم تربيت به طور كلي با صنعت يك فرق دارد كه از همين فرق ، انسان مي تواند جهت تربيت را بشناسد . صنعت عبارت است از " ساختن " به معني اينكه شي ء يا اشيائي را تحت يك نوع پيراستنها و آراستنها قرار مي دهند ،ميان اشياء و ميان قواي اشياء ارتباط برقرار مي كنند ، قطع و وصلهايي صورت مي گيرد در جهت مطلوب انسان و آنگاه اين شي ء مي شود مصنوعي از مصنوعهاي انسان . فرض كنيد كه از طلا يك حلقه انگشتر يا يك زيور ديگري مي سازيم آن را شكل مي دهيم يا به قول معروف پرداخت مي كنيم ، وضع مخصوصي به آن مي دهيم ، و مي شود يك مصنوع براي ما . ولي تربيت عبارت است از پرورش دادن ، يعني استعدادهاي دروني يي را كه بالقوه در يك شي ء موجود استبه فعليت در آوردن و پروردن . و لهذا تربيت فقط در مورد جاندارها يعني گياه و حيوان و انسان صادق است و اگر در مورد غير جاندار اين كلمه را به كار ببريم مجازا به كار برده ايم نه اينكه به مفهوم واقعي ، آن شي ء را پرورش داده ايم . يعني يك سنگ و يا يك فلز را نمي شود پرورش داد آنطور كه يك گياه يا يك حيوان و يا يك انسان را پرورش مي دهند . اين پرورش دادنها به معني شكوفا كردن استعدادهاي دروني آن موجودها است كه فقط در مورد موجودهاي زنده صادق است . و از همين جا معلوم مي شود كه تربيت بايد تابع و پيرو فطرت ، يعني تابع و پيرو طبيعت و سرشت شي ء باشد . اگر بنا باشد يك شي ء شكوفا بشود بايد كوشش كرد همان استعدادهايي كه در آن هست بروز و ظهور بكند .اما اگر استعدادي در يك شي ء نيست ، بديهي است آن چيزي كه نيست و وجود ندارد ، نمي شود آن را پرورش داد . مثلا استعداد درس خواندن در يك مرغ وجود ندارد . به همين جهت ما نمي توانيم يك مرغ را تعليمات بدهيم كه مثلا رياضيات ياد بگيرد و مسائل حساب و هندسه را حل بكند . استعدادي را كه در او وجود ندارد نمي شود بروز داد .و باز از همين جا معلوم مي شود كه ترس و ارعاب و تهديد ، در انسانها عامل تربيت نيست ( تربيت به همان معني پرورش ) ، يعني استعدادهاي هيچ انساني را از راه ترساندن ، زدن ، ارعاب و تهديد نمي شود پرورش داد ، همان طور كه يك غنچه گل را نمي شودبه زور به صورت گل درآورد ، مثلا غنچه را بكشيم تا گل بشود ، يا نهالي را كه به زمين كرده ايم و مي خواهد رشد بكند ، با دست خودمان بگيريم به زور بكشيم تا رشد بكند . رشد آن به كشيدن نيست . اعمال زور آنجا مفيد نيست .فقط از راه طبيعي كه احتياج دارد بقوه زميني و خاك ، آب ، هوا ، نور و حرارت [ رشد مي كند ] . همانهايي را كه احتياج دارد بايد به او بدهيم ، خيلي هم با لطافت و نرمش و ملايمت - يعني از راه خودش - تا رشد بكند . ولي اگر بخواهيم به زور گياهي را رشد بدهيم [ نتيجه نمي گيريم ] . اصلا اينجا عامل زور حكمفرما نيست . از نظر تربيت انسانها هم ترس و ارعاب عامل پرورش نيست .رعايت حالت روح
در نهج البلاغه در كلمات قصار در سه جا جمله اي به اين معنا آمده كه : ان للقلوب شهوش و اقبالا وادبارا . دل يك ميلي دارد و اقبالي و ادباري فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها كوشش كنيد دلها را از ناحيه ميل آنها پرورش بدهيد ، به زور وادارشان نكنيد . فأن القلب اذا اكره عمي ( 1 ) قلب اگر مورد اكراه و اجبار قرار بگيرد كور مي شود ، يعني خودش واپس مي زند . در حكمت 188 مي فرمايد : ان هذه القلوب تمل كما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحكمة . يعني همين طور كه تن انسان خسته مي شودو احتياج به استراحت دارد ، دل انسان هم گاهي خسته مي شود و احتياج به استراحت دارد ( مقصود از دل روح است ) در اين صورت ديگر فكرهاي سنگين را به او تحميل نكنيد ، حكمتهاي طرفه و طريف - يعني اعجاب انگيز و خوشحال كننده - از قبيل ذوقيات و ادبيات را به او عرضه بداريد تا سر نشاط و سرحال بيايد. در حكمت 304 - كه معلوم است در آنجا نظر به عبادت است كه عبادت را هم نبايد بر روح تحميل كرد بلكه بايد آن را با نرمش بر روح وارد نمود ، يعني از ميل و حالش بايد استفاده كرد -1. حكمت . 184 .