5. عادل و بدور از حب و بغض - قرآن و تبلیغ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن و تبلیغ - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

5. عادل و بدور از حب و بغض



مبلّغ بايد بدور از هرگونه حب و بغض تبليغ كند و منافع شخصى را در اين عمل مقدس دخالت ندهد؛




(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط شهداء للّه و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين ان يكن غنياً او فقيراً فاللّه اولى بهما)(216)




«اى اهل ايمان به عدالت قيام كنيد و براى خدا (و به حكم او) گواهى دهيد، هر چند بر ضرر خود يا پدر و مادر و خويشان شما باشد، براى هر كس شهادت مىدهيد چه فقير باشد چه غنى، نبايد در حكم و شهادت از حق عدول نماييد كه خداوند به رعايت حقوق آنان اَولى است.»




مبلغ در سخنان، كردار، موضع گيرى ها و برخوردهايش با ديگران بايد عدالت را رعايت كند و ضوابط را فداى روابط و دوستى ها نكند و هيچگونه امتيازى براى غير مستحق گرچه از خويشان و نزديكان باشد قائل نشود. چنانكه قرآن مىفرمايد:




(و اذا قلتم فاعدلوا)(217) «هرگاه سخن گفتيد عدالت را رعايت كنيد.»




رعايت عدالت تنها در سخن نيست بلكه در همه اعمال حتى نگاه كردن به ديگران نيز بايد وجود داشته باشد؛




«كان رسول اللّه يقسّم لحظاته بين اصحابه فينظر الى ذا و ينظر الى ذا بالسّويه»(218)




«رسول خدا نگاهشان را بين اصحاب بطور مساوى تقسيم مىكردند و گاهى به اين نگاه مىكردند و گاهى به آن.»




انسان منصف با كمال شهامت اعلام مىكند كه ديگرى امتيازى دارد كه در وجود او نيست. همانند موسى عليه السلام كه فرمود: برادر من هارون از من فصيح تر است: (و اخى هارون هو افصح منّى لساناً)(219)




بعضى به خاطر دوستى ها و روابط، حق را زير پا مىگذارند و بعضى در راه حق، دوستى ها را در نظر نمى گيرند كه اين عمل ارزشمند است.




يكى از سفارش هاى حضرت على عليه السلام به فرزندانش قبل از شهادت، اين است كه حق بگوييد؛ (و قولا بالحق)(220)




هنگامى كه بر مبلّغ آشكار شود، كسى دشمن خداست و قابل هدايت نيست بايد از او دورى جويد گرچه نزديكترين عضو خانواده او باشد. آنگونه كه حضرت ابراهيم عليه السلام چنين كرد؛




(فلّما تبيّن له انّه عدو للّه تبرّا منه)(221)




«هنگامى كه براى ابراهيم روشن شد او (عمويش) دشمن خداست، از او دورى جست.»




(و اذ قال ابراهيم لابيه و قومه انّنى براء ممّا تعبدون)(222)




«و هنگامى كه ابراهيم به پدرش (عرب به عمو نيز پدر مىگويد) و قومش گفت من از آنچه كه مىپرستيد دورى مىجويم.»




همانطور كه نوح عليه السلام از فرزند خود به فرمان خداوند، دل كَند؛




(قال يا نوح انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح)(223)




و حضرت لوط عليه السلام با عذاب همسرش موافق بود؛




(فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين)(224)




چنانكه قرآن در باره ابولهب عموى پيامبر مىفرمايد:




(تبّت يدا ابى لهب و تبّ)(225)




«بريده باد دو دست ابى لهب، بريده باد.»




رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پس از فتح مكه بر خلاف انتظار عموى خويش، كليد كعبه را به «عثمان بن طلحه» واگذار نمود در حاليكه اين آيه را تلاوت مىفرمود: «خداوند به شما دستور مىدهد كه امانت ها را به اهلش برسانيد و هنگامى كه بين مردم داورى مىكنيد عدالت داشته باشيد»(226).




نه فقط به خاطر دوستى ها بلكه در مورد دشمنان نيز نبايد حق فراموش شود؛




(لا يجرمنّكم شنئان قوم على الاّ تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى)(227)




«دشمنى با قومى سبب نشود كه با عدالت رفتار نكنيد. عدالت داشته باشيد كه به تقوا نزديكتر است.»




خداوند در قرآن از صفات خوب بعضى اهل كتاب به خوبى ياد مىكند و از صفات زشت بعضى مسلمانان انتقاد مىكند.




خداى بزرگ به رسول بزرگوارش مىفرمايد: به مخالفان بگو برهانتان را بياوريد (قل هاتوا برهانكم)(228) يعنى مبلّغ بايد منطقى برخورد كند و كينه ها و غرض هاى شخصى را در برخورد با ديگران دخالت ندهد. همانطور كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم پس از فتح مكه همه دشمنان خود را عفو نمود و نگذاشت اذيت ها و آزارهاى چندين ساله قريشيان مانع از حق بينى و رضايت خدا شود.




حضرت على عليه السلام در جنگ صفين به دشمن خود آب (229) و در بستر شهادت به قاتل خود شير داد(230).




از صفات مسلمان واقعى حق بينى است. پس مبلّغ نبايد به خاطر اينكه گوينده سخن، دشمن اوست سخن حقش را ناديده بگيرد.




(فبشّر عبادى الذّين يستمعون القول فيتّبعون احسنه)(231)




«به بندگان من بشارت ده همان كسانى كه سخن را مىشنوند و از بهترين آن پيروى مىكنند.»




يكى از علما نقل مىكرد كه در زندان ساواك از خبيث ترين ماءموران ساواك جمله اى شنيدم كه از هر درس اخلاقى برايم بهتر بود. از آنجا كه خانواده ام از دستگيرى من بى اطلاع بودند سخت نگران بودم كه چه بلايى بر سر آنها آمده است. پس از شكنجه، اين ماءمور به سراغم آمد و گفت آيا به خاطر شكنجه ها ناراحتى گفتم نه! بخاطر خانواده ام. گفت: مگر تو مسئول آنها هستى پس خدا چكاره است. مگر زمانى كه بيرون از زندان بودى تو آنها را سرپرستى مىكردى




/ 117