6. داراى سعه صدر و استقامت - قرآن و تبلیغ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن و تبلیغ - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

6. داراى سعه صدر و استقامت



حضرت موسى عليه السلام بعنوان يك مبلّغ، هنگام رفتن به سوى فرعون، براى هدايت او و آگاه نمودن مردم، از پروردگارش فراخى سينه و قدرت تحمّل سختى ها را درخواست نمود زيرا وجود اين صفت براى مبلّغ ضرورى است ؛




(ربّ اشرح لى صدرى و يسّرلى امرى)(232)




«خدايا! سينه ام را وسعت ده و كارم را آسان ساز.»




مبلّغ بايد بداند كه مخاطبان او يكسان نيستند و بعضى به زبان ايمان مىآورند امّا در قلب ايمانى ندارند و در مسير كفر بر يكديگر سبقت مىگيرند. بنابراين نبايد اندوهگين شود چراكه خداى متعال، رسول گراميش را دلدارى مىدهد و مىفرمايد:




(يا ايها الّرسول لايحزنك الذّين يسارعون فى الكفر من الذّين قالوا امنّا بافواههم و لم تؤمن قلوبهم)(233)




مبلّغِ با ايمان از زخم زبان ها و طعنه هاى منكران غمگين نمى شود و صبر پيشه مىكند و مىداند كه عزت براى خداست و او شنوا و داناست ؛




(و لا يحزنك قولهم انّ العزة للّه جميعاً هو السّميع العليم)(234)




او، آرام و منطقى، همچون اولياى الهى، تهمت هاى دشمنان و جاهلان را پاسخ مىدهد. به نوح عليه السلام گفتند:




(انّا لنريك فى ضلال مبين)(235)




«اى نوح ما تو را در گمراهى آشكار مىبينيم.»




نوح عليه السلام در جواب گفت:




(يا قوم ليس بى ضلالة و لكنى رسول من ربّ العالمين)(236)




«اى قوم من در گمراهى نيستم بلكه فرستاده اى از سوى پروردگار جهانيان هستم.»




به هود عليه السلام پيامبر قوم عاد گفتند:




(انّا لنريك فى سفاهة و انّا لنظنّك من الكاذبين)(237)




«ما تو را بى خرد مىيابيم و گمان مىكنيم كه از دروغگويان باشى.»




هود عليه السلام گفت:




(يا قوم ليس بى سفاهة و لكنّى رسول من ربّ العالمين)(238)




«اى قوم مرا سفاهتى نيست بلكه من رسول پروردگار جهانيان هستم.»




آرى، كسى كه قدم در مسير رسولان الهى گذارده بايد همانند آنان صبور باشد و با تهمت ها، شايعات و دروغ پردازى هاى دشمنان، سنگر تبليغى خود را رها نكند؛




(فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرّسل)(239)




در زمان مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى قدس سره نماينده اى از سوى ايشان براى تبليغ به يكى از شهرهاى ايران رفت. پس از مدتى به خاطر فعاليت چشمگير او، دشمنان دين، با تهمت ها و شايعات فراوان، عرصه را بر او تنگ كردند تا او را فرارى دهند. آن روحانى اعلام كرد كه در فلان روز جلسه اى مهم خواهد داشت و حرف آخر را خواهد زد. دوستان و دشمنان به گمان اينكه جلسه خداحافظى است همه جمع شدند و او روى منبر رفت و گفت:




اى مردم! اگر پشت سر من گفتند فلانى با ارباب و خوانين و سرمايه داران رابطه دارد باور كنيد. اگر گفتند فلانى اهل فساد و فحشاست باور كنيد. اگر گفتند نماز نمى خواند باور كنيد و... اما اگر گفتند او مىخواهد از اين شهر برود، هرگز باور نكنيد كه من تا آخرين لحظه در سنگر تبليغى خود خواهم ماند.




مبلّغى كه پيرو رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم است همچون رهبرش ماءمور به استقامت است: (فادع و استقم كما امرت)(240)




تبليغ در راه دين، گاهى زندان، شكنجه و تبعيد نيز بدنبال دارد.




همانگونه كه قوم لوط، تصميم به بيرون كردن پيامبر خود داشتند:




(و ما كان جواب قومه الاّ ان قالوا اخرجوهم من قريتكم)(241)




و قوم شعيب به او گفتند كه ما تو و پيروانت را از شهر بيرون مىكنيم:




(لنخرجنّك يا شعيب و الذّين آمنوا معك من قريتنا)(242)




يكى از صفات بارز اولياى الهى، صبر و تحمل در مقابل تهمت ها و توهين ها بوده است.




رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را مجنون خواندند و او صبر كرد:




(و قالوا يا ايهّا الّذى نزّل عليه الذّكر انّك لمجنون)(243)




چنانكه برادران يوسف به او تهمت دزدى زدند و او به روى خود نياورد.




(قالوا ان يسرق فقد سرق اخ له من قبل فاسرّها يوسف فى نفسه)(244)




«(برادران يوسف به يوسف) گفتند: اگر (بنيامين) دزدى مىكند برادر او (يوسف) نيز قبلاً دزدى كرده است. (يوسف چون تهمت دزدى را بر خود شنيد) آن را در دل پنهان كرد.»




شخصى نامه اى براى علامه خواجه نصيرالدين طوسى قدس سره فرستاد كه در آن نوشته بود: «يا كلب بن كلب» «اى سگ، پسر سگ»، خواجه پس از خواندن نامه در پشت آن نوشت: اى برادر اشتباه كرده اى! سگ چهار پا دارد و من دو پا، من «مستوى القامة» هستم وايستاده راه مىروم ولى سگ با حالت چهار دست وپا، ناخن هاى سگ دراز است و پشم دارد در حاليكه من اينگونه نيستم!.(245)




مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى قدس سره كه مرجع تقليد بود، در كنار شط كوفه، انبوه نامه هاى فحش مردم را به شط مىريخت!.




بله همين صبر و تحمل در مقابل فحش ها و ناسزاها عامل مهم نفوذ در قلب هاى مردم بوده است پس بايد دعا كنيم كه:




«... و اخالف من اغتابنى الى حسن الذّكر و اشكر الحسنة و اغضى عن السيئة»(246)




«(خدايا مرا تاءييد كن تا) با كسى كه غيبت مرا كرده است با ذكر خيرش مقابله كنم و شكرگزار خوبى ها و عفو كننده بدى ها باشم.»




/ 117