دسته اوّل - قاعده مقابله به مثل در حقوق بین الملل از دید اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قاعده مقابله به مثل در حقوق بین الملل از دید اسلام - نسخه متنی

محمدحسین اسکندری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دسته اوّل

اصل حاكم بر روابط بين الملل اسلامى تا حدود زيادى مى تواند تحت تأثير هدف اصلى و يا اهداف محتوايى اسلام باشد. بنابراين اگر هدف اصلى و رسالت اساسى اسلام را مورد توجه قرار دهيم مى تواند هدايتگر ما در تبيين اصل حاكم بر روابط بين الملل باشد.

اين خود بحث جداگانه و مفصّلى است؛ ولى در اينجا به اختصار به آيات يا رواياتى كه شمايى كلى ترسيم مى كنند، اشاره مى كنيم؛ تا حدّى كه در تعيين اصل حاكم بر روابط بين الملل بتواند به ما كمك كند. به طور كلى در اين باره به چند گروه آيه برمى خوريم:

الف) يك گروه از آيات، روى حيات به عنوان هدف تكيه كرده است؛ مثل آيه يا أَيُّها الَّذِينَ ءَامَنُوا استَجِيبُوا لِلَّهِ و لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ؛(2)اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فراخواندند كه به شما حيات مى بخشد آنان را اجابت كنيد.

در اين آيه نشان مى دهد كه خدا و رسول او دينى به مردم عرضه كرده اند كه هدف اصلى آن دعوت به حيات و زندگى است. يا مردم را به چيزى دعوت مى كنند كه سبب احيا و زندگى مى شود. اگر منظور، حيات مادّى باشد كه وضع روشن است و نشان مى دهد اصل حاكم بر روابط بين الملل، صلح و سلم است نه جنگ و درگيرى، و اگر منظور، حيات معنوى باشد، از آن جا كه حيات معنوى، متوقّف بر حيات مادى است، باز با يك واسطه، دلالت بر اصالت صلح و مسالمت و حاكميّت آن بر روابط بين الملل خواهد كرد.

ممكن است گمان شود اين سخن با اين روايت سازگار نيست: اَلْحَياةُ في مَوْتِكُمْ قاهِريْنَ وَ الْمَوْتُ في حَياتِكُمْ مَقْهُورِيْن؛(3) زندگى در مرگى است كه همراه با پيروزى باشد و مرگ در زندگى همراه با اسارت است. ليكن اين روايت به مواردى مربوط مى شود كه دشمن، تسلّط و حمله و هجوم را در سر مى پروراند و به حق و عدالت تن نمى دهد كه در اين باره سخن خواهيم گفت.

آنچه گفتيم، در صورتى درست است كه منظور از ما يُحييكم دين و دستورات دينى باشد؛ چنان كه خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد:

أوَ مَنْ كانَ مَيتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِى بِه فِى النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِى الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارجٍ مِنْها؛(4)آيا كسى كه مرده [دل ] بود و زنده اش گردانديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكى هاست و از آن بيرون آمدنى نيست؟

اين آيه خيلى روشن بر مدّعاى ما دلالت دارد. يا مى فرمايد:

مَن عَمِل صالِحاً مِن ذكرٍ أو أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حياةً طَيِّبَةً؛(5)هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى ] بخشيم.

اگر منظور مطلق حيات باشد و شامل حيات مادّى و معنوى هر دو بشود كه وضع روشن است؛ ولى حتى اگر هم تنها منظور حيات معنوى باشد، باز حيات معنوى حيات مادّى را به عنوان مقدّمه و وسيله لازم دارد و اين حيات مادّى است كه ما را به حيات معنوى مى رساند.

آيات ديگرى هم حيات را هدفى براى يك قانون يا يك بخش از قوانين شرع بيان كرده اند كه جهت خاص زندگى ما را در مراحل ديگر روشن مى كنند. مثل اين كه مى فرمايد: ولَكُمْ فِى القِصاصِ حياةٌ يا أوْلِى الأَلْبابِ؛(6) اى خردمندان! براى شما در قصاص زندگانى است.

يعنى وضع قانون قصاص در دين اسلام و شرع مقدّس، حفظ حيات و زندگى شما انسان ها را تضمين مى كند. پس هدف اصلى حفظ حيات است.

ولى در اينجا مى خواهيم ادّعا كنيم كه حتّى اگر منظور از كلمه «ما» در جمله ما يُحْيِيكُمْ در آيه مورد بحث، دين و دستورات دينى به طور كامل هم نباشد بلكه تنها جهاد مورد نظر آيه باشد؛ يعنى خدا و رسول او شما را به جهاد دعوت مى كنند كه منشأ حيات و زندگى شما مى شود، باز هم نشانه اين است كه هدف اصلى حتى هدف اصلى از جهاد، حيات است و معلوم است كه هدف پيوسته نسبت به وسيله، تقدّم رتبى دارد و از اهميّت بيشترى برخوردار است كه بر نقش جهت دهندگى آن بر ساير شؤون زندگى تأكيد خواهد كرد. يعنى حتّى خود جهاد نيز گرچه در آن رنج و احياناً شهادت وجود دارد؛ با اين همه تشريع قانون جهاد و يإ؛ه ه خود جهاد به منظور حفظ حيات و سربلندى انجام مى گيرد و اهميت زندگى انسان و آسايش و آرامش او است كه منشأ دعوت به جهاد مى شود. بنابراين اگر بدون جنگ و درگيرى بتوان به اين هدف والا رسيد ديگر نيازى به استفاده از اين وسيله كه در آن احتمال مرگ و شهادت در بعضى موارد وجود دارد، نخواهد بود.

ب) گروه ديگر، آياتى است كه در بيان هدف دين، بر اهدافى تكيه كرده كه حيات و امنيّت و حتى آرامش و صلح و عطوفت، پيش فرض و زمينه ساز آنها خواهد بود و بدون اينها پياده شدن آن اهداف ممكن نيست. اين دسته از آيات روى اهدافى تكيه كرده اند كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:

1. «برهان» و «نور» در آيه يا أَيُّهَا النَّاسُ قَد جاءَكُمْ بُرهانٌ مِن رَّبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُم نُوراً مُبِيناً؛(7) اى مردم! در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناك فرستاده ايم.

طبيعى است كه افراد اوّلاً؛ بايد زنده بمانند تا بتوانند برهان خدا را از پيامبرش دريافت كنند و از نورى كه خدا به سويشان نازل كرده استفاده كنند.

ثانياً؛ دريافت برهان و استفاده از نور، چيزى است كه با صبر و ملايمت و ملاطفت انجام پذير است؛ نه با جنگ و درگيرى. مى بينيم كه اصل دين و اسلام كه خدا به دست پيامبر فرستاده براى پياده كردن هدف اصلى خود، نيازمند صلح و مسالمت است.

شبيه اين آيه، آيه ديگرى است كه در آن خداوند مى فرمايد: كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِراطِ العَزِيزِ الْحَمِيدِ؛(8) كتابى است كه به سوى تو فروفرستاديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى و به سوى راهِ آن شكست ناپذير و ستوده.

آيات فوق و نظاير آنها نشان مى دهد هدف اصلى اسلام آن است كه مردم را به سوى نور كه از نشانه هاى حيات است بكشاند؛ نه به سوى مرگ و تاريكى و جنگ. اين هدف اصلى و اوّلى در نشان دادن اصل حاكم بر روابط بين الملل يا جهت دادن و شكل دادن به اين اصل، بى اثر نيست.

از اينجا روشن مى شود در همان مواردى كه مسلمين مى خواهند با دشمن جهاد كنند، مسأله دعوت از اهميت بسيار والايى برخوردار است. نخست بايد دعوت نمود و بعد هم نبايد آغازگر جنگ بود؛ بلكه وقتى دشمن، حمله را شروع كرد بايد با او مقابله شود و نه تنها دعوت؛ بلكه حتى سفارش به اين كه مسلمانان به جنگ نياغازند، يك توصيه همگانى و عمومى جنگ است و هيچ استثنا ندارد. در اين صورت جهاد ابتدايى نيز تا حدودى، صورت دفاعى به خود مى گيرد.

2. «هدايت» مثل آيه

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الهُدَى وَ الفُرقانِ؛(9)ماه رمضان [همان ماه ] است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است. [كتابى ]كه مردم را راهبر و [متضمّن ] دلايل آشكار هدايت و [ميزان ] تشخيص حق از باطل است.

در آيه ديگر نظير آن مى فرمايد:

قُلْ يا أَيُّهاالنَّاسُ إِنّى رَسولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً... فآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِىّ الأُمِّىّ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ لَعَلّكُمْ تَهتَدُونَ؛(10)بگو: اى مردم! من پيامبر خدا به سوى همه شما هستم.... پس به خدا و فرستاده او -كه پيامبر درس نخوانده اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد- بگرويد و او را پيروى كنيد؛ اميد كه هدايت شويد.

در دو آيه فوق، با تعابير مختلف، بر هدايت همه مردم به عنوان اصل اوّلى و هدف نهايى تكيه شده و بديهى است كه هدايت هر كس متفرّع بر زندگى و احساس امنيّت اوست. علاوه بر اين، روش تربيتى و پرورشى قرآن بر ملاطفت، عطوفت و محبّت است و از همين طريق به تعليم، تربيت و تزكيه آنان مى پردازد.

3. «موعظه» و «شفاء» مثل آيه

يا أَيَّها النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَّبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ و بِرَحْمَتِهِ فَبذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ؛(11)اى مردم! به يقين، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سينه هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان [به خدا] آمده است. بگو: به فضل و رحمت خداست كه [مؤمنان ] بايد شاد شوند. اين از هر چه گرد مى آورند بهتر است.

4. «رحمت» مثل آيه وَ مَا أَرْسَلْناكَ إلّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (12) و آيه وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (13) و آيه و هُدًى و رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.(14)5. «بصائر» مثل آيه

قَد جاءَكُمْ بَصائِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَيها وَ مَا أَنا عَلَيْكُم بِحَفيظٍ؛(15)به راستى رهنمودهايى از جانب پروردگارتان براى شما آمده است. هر كه به ديده بصيرت بنگرد به سود خود او، و هر كس از سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست و من بر شما نگهبان نيستم.

و مانند آيه قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَىَّ مِنْ رَبِّى هذَا بَصائِرُ مِن رَّبِّكُمْ؛(16) بگو: من فقط آنچه را كه از پروردگارم به من وحى مى شود پيروى مى كنم. اين قرآن رهنمودى از جانب پروردگار شما است... .

6. «دعوت به خدا» مثل آيه

قُلْ هذِهِ سَبِيلِى أَدعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى؛(17)بگو اين راه من است كه من و هر كس پيروى ام كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى كنيم.

7. «حاكم شدن، قسط و عدالت اجتماعى» مثل آيه

لَقَد أَرسَلْنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَالمِيزانَ لِيَقومَ النَّاسُ بِالقِسْطِ؛(18)به راستى پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم انصاف و عدالت را به پا كنند.

و آيه إنَّ اللَّهَ يَأمُرُ بِالعَدْلِ وَ الإِحسانِ؛(19) در حقيقت خدا به دادگرى و نيكوكارى فرمان مى دهد. و مانند آيه: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلَى أَهلِها وَ إِذا حَكَمْتُم بَينَ النّاسِ أن تَحكُمُوا بِالْعدْلِ؛(20)خدا به شما فرمان مى دهد كه سپرده ها را به صاحبان آنها ردّ كنيد و چون ميان مردم داورى مى كنيد. به عدالت حكم كنيد.

8. «رشد فضايل اخلاقى» در حديثى از پيامبر اكرم(ص) آمده است: إنَّما بُعثتُ لأُتمِّم مكارمَ الأخلاق؛(21) من برانگيخته شدم تا اخلاق كريمه [و فضايل اخلاقى را در جان و روح مؤمنين ] به كمال رسانم.

ج) دسته ديگر، آياتى است كه با قطع نظر از هر دين و آيينى و قبل از مطرح شدن دين، اهدافى را به عنوان اهداف مرگ و زندگى انسان مطرح كرده كه مى تواند در نهايت، نقش جهت دهندگى در ابعاد زندگى او داشته باشد. مثل آيات زير:

اَلَّذِى خَلَقَ المَوْتَ وَ الحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أيُّكُمْ أَحسَنُ عَمَلاً؛(22) همان كه مرگ و زندگى را بيافريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد. إِنّا جَعَلْنا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لَنَبْلُوَهُم أَيُّهُم أَحْسَنُ عَمَلاً؛(23) در حقيقت، ما آنچه را كه بر زمين است، زيورى براى آن قرار داديم؛ تا آنان را بيازماييم كدام يك از ايشان نيكوكارترند. وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ؛(24) جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.

/ 93