1. آلوسى در تفسير آيه بالا مى گويد:الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ يعنى كفارى كه تصميم قاطع بر جنگ با شما دارند... و اين قبل از حكم به قتال با همه مشركين بوده است؛ اعمّ از اين كه تصميم بر جنگ داشته يا نداشته باشند كه در آيه وقاتِلُوا المُشرِكينَ كافةً به آن فرمان داده است. بنابراين وقاتِلُوا المُشرِكينَ كافةً كه فرمان جنگ با همه مشركين داده، تعميم حكم است به همه مشركين پس از تخصيص آن به كسانى كه قصد جنگ داشتند و آن از آيه مذكور استفاده مى شود. پس بر منطوق اين آيه تأكيد، و مفهوم آن را نسخ كرده است.(57)مراد اين مفسر اين است كه آيه وقاتِلُوا المُشرِكينَ كافةً با آيه فوق كه مى گويد: «با آنان كه باشما مى جنگند بجنگيد» سازش ندارد؛ بلكه دايره آن را تعميم داده و ناسخ مفهوم آن است.به نظر مى رسد اين دو آيه، با هم تعارضى ندارند و با دقت در جمله بعد اين ناهماهنگى ظاهرى از بين مى رود؛ زيرا اگر اين آيه مى گويد: با همه مشركين بجنگيد؛ علتش اين است كه همه مشركين با مسلمان ها مى جنگيدند و خداوند خود مى فرمايد: وَقاتِلُوا المُشْرِكِينَ كافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كافَّةً؛ چون همه مشركين با شما مسلمان ها مى جنگند شما هم با همه آنها بجنگيد.بنابراين معناى آيه چيزى جز معناى آيه بالا نيست و با آن هيچ گونه تعارضى ندارد تا ناسخ مفهوم آن باشد.2. درباره وَقاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ، راوندى در فقه القرآن مى گويد:آنان را به جنگ با جنگ جويان فرمان داده نه زن ها كه اهل جنگ نيستند. بعضى گفته اند: آيه فاقتلُوا المُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ و آيه وَقاتِلُوهُم حَتّى لاتَكُونَ فِتْنَةً كه فرمان به قتال همه مشركين مى دهد، نسخ شده است. ربيع بن انس گويد: اين نخستين آيه اى است كه در مورد جنگ در مدينه آمده و رسول خدا(ص) با آنان كه سر جنگ داشتند مى جنگيد؛ ولى از جنگ باكسانى كه سر جنگ نداشتند خوددارى مى كرد. بعضى ديگر گفته اند: با آنان كه تربيت شده و آماده كارهاى رزمى و جنگ هستند بايد جنگيد نه آن كه اهل جنگ نيست؛ مثل پيران، كودكان، راهبان و زنان و ممكن است منظور همه كفّار باشد؛ چرا كه آنان دشمن مسلمان ها و در حكم جنگ جو هستند. ابن عباس و مجاهد و عمر بن عبدالعزيز گفته اند: اين آيه نسخ نشده و همين قوى تر است؛ زيرا دليلى بر نسخ نداريم و آيه فرمان به قتال با جنگ جويان مى دهد نه زن ها. بعضى ديگر گفته اند: اين آيه فرمان به جنگ با اهل مكّه داده است؛ زيرا مشركين در سال حديبيّه مانع ورود رسول خدا(ص) به مكّه شدند و با او مصالحه كردند كه سال آينده به مكّه آيند تا مكّه را سه روز برايشان خلوت كنند. بر اين اساس مسلمان ها برگشتند ولى نگران بودند كه قريش به عهد خود وفا نكنند و در ماه حرام با مسلمان ها بجنگند؛ در حالى كه مسلمان ها از جنگ در ماه حرام ناخرسند بودند. اين آيه نازل شد كه اگر در ماه حرام با شما جنگيدند شما هم با آنها بجنگيد. اما بهتر اين است كه آيه را بر عموميّت خود رهاكنيم؛ مگر مواردى كه با دليل خاص از آن خارج شوند.(58)در اين سخنان، مرحوم راوندى شبهاتى را در اطراف آيات فوق مطرح كرده كه احياناً آنها را از حجّيت يا عموميّت مى اندازد و بعضاً خود او هم به پاسخ بعضى شبهات پرداخته است.در اينجا براى پاسخ به همه شبهات و نظرها، به ذكر چند نكته كلّى مبادرت مى ورزيم:يك: اين آيات و بسيارى ديگر از آيات كه در ادامه، نقل مى كنيم، همگى اشاره به يك قاعده ارتكازى، عرفى و عقلايى دارند كه بسيار فراگير است. همان طور كه قبلاً گفتيم اين گونه آيات صرفاً به تطبيق آن كبراى كلّى و قاعده ارتكازى عقلايى بر موارد خاصّ پرداخته اند. بنابراين اگر منظور از تضييق دايره اين قاعده كلّى بر موارد خاصّ مثل جنگ در مدينه يا جنگ با اهل مكّه، تطبيق آن قاعده كلّى ارتكازى بر موارد خاصّ باشد كه اين با كليّت اصل قاعده منافاتى ندارد و اگر منظور اين است كه دايره مفهومى و يا دايره حجيت قاعده را محدود كنند، دليلى بر وفق آن وجود ندارد؛ بلكه ادله، خلاف آن را اقتضا مى كنند. بسيارى از آيات نشان مى دهد شارع مقدس، اين قاعده ارتكازى عقلايى و قانون عرفى را امضا كرده. پس در همه مصاديق خود، حجّيت دارد؛ مگر موردى كه با دليل خارج شود.بنابراين قاعده ارتكازى و عقلايى مقابله به مثل كه در اينجا بر جنگ تطبيق شده اوّلاً؛ به كلّيت خود باقى است و به جز قتال، شامل همه موارد ديگر آن نيز مى شود. ثانياً؛ در مورد قتال نيز همه موارد را در بر مى گيرد؛ مگر آن كه دليل خاصّى، بعضى موارد را خارج كند كه در اين صورت دليل خاصّ مقدم بوده، مخصّصى براى ادلّه عام مقابله به مثل و مانعى نسبت به آن قاعده ارتكازى عقلى است امّا نه نسبت به محتواى كلّى آن؛ بلكه شمول آن قاعده كلّى بر اين مورد خاصّ را منع مى كند.دو: مفسّران در اين موارد، معمولاً فردگرا هستند و با يك ديد فردى آيات و روايات را معنا كرده اند. در صورتى كه اگر به مشركين به عنوان يك گروه، دستگاه، دولت و يك حكومت بنگريم كه در حال جنگ با اسلام بوده اند، بين آيه وَقاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ با آيه فاقتلُوا المُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ و آيه وقاتِلُوا المُشْرِكِينَ حَيْثُ ثَقَفْتُمُوهُمْ كه همان مفهوم را دارد، ديگر تعارضى وجود ندارد و حتى با آيه وقاتِلُوا الْمُشرِكِينَ كافَّةً هم تعارضى نخواهد داشت؛ تا از وجود اين تعارض به اين نتيجه برسيم كه آن آيات ناسخ اين آيه هستند؛ چرا كه در اين صورت، آيات يك ديگر را نفى نمى كنند؛ بلكه تأييد مى كنند.خلاصه، اين آيات به مشركين مكّه مربوط مى شوند كه داراى يك تشكيلات سياسى حكومتى و فرمان دهى و فرمان برى بوده اند. بنابراين تمام كسانى كه مربوط به اين تشكيلاتند هر چند مستقيماً دخالتى در جنگ نداشته باشند، همگى يك هدف دارند و يك ديگر را تقويت مى كنند و در صورتى كه دستشان برسد مى كشند؛ مگر كسانى كه يقين كنيم اهل جنگ نيستند و يا شارع آنها را استثنا كرده و دليل مخصّصى آنها را خارج كرده است. مثل پيرها، زن ها، كودكان و معلولين.اگر به جاى ديد فردى، با چنين ديد جمعى و تشكيلاتى به مشركين بنگريم، بسيارى ازآيات كه با ديد فردگرايانه، متعارض با هم به نظر مى رسند، قابل جمعند و نه تنها يك ديگررا نفى نمى كنند كه مؤكّد و مؤيّد يك ديگر نيز هستند. بر اين اساس دليل بر نسخ باقى نمى ماند.كسانى كه قائل به نسخ اين آيه با آن آيات شده اند، هيچ دليلى بر نسخ ندارند جز آن كه سازگارى ميان آنها را نديده اند و ريشه اين برداشت، در فردگرايى آنها نهفته است. حال اگر بتوانيم به شكلى اين آيات را با هم جمع كنيم و به اصطلاح، جمع عرفى داشته باشند، تعارض آيات - يعنى تنها دليلى كه نسخ را ايجاب مى كرد - از بين مى رود. با توجّه به آنچه در بالاگفتيم، اين آيات قابل جمعند و از اين جهت مشكلى وجود ندارد؛ بلكه مشكل اصلى را بايد در جاى ديگر جستجو كرد كه آن را در نكته سوم يادآورى مى كنيم.به ويژه آيه وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقَفْتُمُوهُمْ، وضعش به خوبى روشن است و تعارضى با قاعده مقابله به مثل و با آيه وَقاتِلُوا الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ ندارد؛ زيرا ضمير در اقْتُلُوهُمْ به الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ برمى گردد و معنايش اين است كه هر كجا يافتيد آنان را كه با شما مى جنگند بكشيد. چنان كه وَقاتِلُوهُمْ حَتَّى لَاتَكُونَ فِتْنَةً وَيَكونَ الدِّينُ للَّهِ نيز معارض و ناسخ آن آيه نيست؛ زيرا نشان مى دهد طرف مقابل، فتنه انگيزى مى كند. پس با آيه وَقاتِلُوا الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ نه تنها منافات ندارد؛ بلكه مى توان گفت: نه تنها ناسخ آن نيست؛ بلكه مؤكّد و مؤيّد آن است.اگر با اين ديد به آيات بنگريم، آيه وَقاتِلُوا الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ نه تنها با آيات مذكور بلكه حتى با آيه وَقاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كافَّةً نيز در تعارض نيست؛ تا به وسيله آن منسوخ شود؛ زيرا گفتيم كه در تفسير اين گونه آيات مربوط به مشركين، نبايد فردگرا باشيم؛ بلكه بايد به مشركين به عنوان يك سازمان و تشكيلات بنگريم. از اين رو در خود اين آيه بدون فاصله بعد از وَقاتِلُوا المُشرِكينَ كافَّةً جمله كَما يُقاتِلُونَكُمْ كافَّةً آمده كه مى تواند تأييدى محكم بر سخن مورد ادّعاى ما باشد.اين آيه با تعبيرى جالب به خوبى نشان مى دهد كه دو تشكيلات و دو حكومت در برابر هم ايستاده اند. در اين صورت گرايش فردى و نظر روى يك يك افراد را مبناى تفسير، توافق، تعارض، نسخ و عدم نسخ آيات قراردادن درست نيست؛ بلكه مشركين، يك پارچه و متّحد، در برابر مسلمين ايستاده اند. پس همه مسلمين بايد با همه آنها به مبارزه بپردازند.مشركين يك سازمان و يك تشكيلات هستند كه با مسلمين مى جنگند؛ آنان را از خانه هاشان بيرون مى كنند؛ فتنه انگيزى مى كنند؛ مسلمانان را شكنجه مى كنند؛ آنان را مى كشند و از آنجا كه منطقشان ضعيف است و در برابر منطق نيرومند اسلام، تاب مقاومت ندارند، غلبه نظامى را دنبال مى كنند و از بن بركندن اسلام و ريشه كن كردن مسلمين را در سر مى پرورانند. پس بايد با آنها به سختى مقابله به مثل كرد.سه: گرچه آيات، قابل جمعند؛ ولى مشكل اصلى اين است كه در فقه، از دو نوع جهاد يادشده است: جهاد دفاعى و جهاد ابتدايى. اگر اين آيات را هم به شكلى عرفى جمع كنيم؛ ولى با اين نظر فقهى چه بايد كرد؟ و سؤال عمده اين است كه آيا جهاد ابتدايى در مقابل جهاد دفاعى داريم يا نه؟ اگر داريم، جمع آن با قاعده كلّى مقابله به مثل چه مى شود؟ و اگر نداريم چرا فقهاى ما از جهاد ابتدايى حرف مى زنند؟ در يك جمله دامنه گسترش مقابله به مثل تا كجاست و آيا شامل جهاد ابتدايى هم مى شود؟