نتيجه - قاعده مقابله به مثل در حقوق بین الملل از دید اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قاعده مقابله به مثل در حقوق بین الملل از دید اسلام - نسخه متنی

محمدحسین اسکندری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نتيجه

از مجموع آياتى كه آورديم نكاتى چند قابل استفاده است:

الف) گرفتن اسير، قانون رايج جنگ است كه در همه جا در طول تاريخ رواج داشته است و ارتش فاتح پس از پيروزى يا در ضمن جنگ، از ارتش شكست خورده دشمن، اسير مى گرفت. طبيعى است كه مسلمانان هم به اين قاعده عمل كرده اند و اصل آن را اسلام اجازه داده است؛ هر چند كه اجازه گرفتن اسير، در چارچوب قيود و شرايط بوده است كه يكى از اين شرايط را سوره انفال، آيه 67 آورده، مى گويد: و ما كانَ لِنَبِىٍ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حَتّى يُثْخِنَ فِى الأَرضِ. اين آيه وقت خاص گرفتن اسير را براى انبيا و پيروانشان بيان كرده است و آن پس از اثخان در زمين است؛ يعنى لشكر الهى پيرو انبيا، لشكر دشمن را در ميدان جنگ زمين گير كنند و شكست دهند. پس هدف نخست، پيروزى دين داران و شكست دشمن در ميدان جنگ است و تا اين هدف، به طور كامل، تحقق نيافته، گرفتن اسير و سرگرم شدن به جمع آورى غنايم و اسرا حرام است؛ ولى پس از تحقق اين هدف، گرفتن اسير منعى ندارد.

اين را هم آيه 4 سوره محمد تأييد مى كند هم در روايات آن را اساس تقسيم اسيران به منظور بيان احكام مختلف آنها قرار داده. طلحة بن زيد مى گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود:

كان أبي يقول: إنّ للحرب حكمَينِ إذا كانت الحربُ قائمةً ولم يثخن أهلها... والحكمُ الآخر إذا وضعتِ الحربُ أوزارَها وأثخن أهلها...؛(16)پدرم فرمود: جنگ، دو حكم دارد: نخست مربوط به زمانى كه جنگ بر قرار است و هنوز جنگ جويان سلاح بر زمين ننهاده اند... . و دوّم مربوط به زمانى كه جنگ فرو نشسته وسلاح ها را به زمين نهاده و جنگ جويان آرام گرفته اند.

صاحب جواهر مى گويد:

گاهى گفته مى شود كه اسير گرفتن از دشمن به دليل آيه وَ ما كانَ لِنَبِىٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى حرام بود تا اين كه اين آيه، به آيه 4 از سوره محمد(ص) (كه فرمان به گرفتن اسيرداد) نسخ گرديد. ولى شايد حمل آيه بالا بر اسير گرفتن قبل از اثخان (و قبل از شكست قطعى دشمن) بهتر باشد (تا اين كه بگوييم: نسخ شده)... و مى توان گفت: منظور آيه، از اثخان، قدرت و شوكت اسلام و مسلمان ها به طور كلّى است؛ نه غلبه و پيروزى آنها بر مشركين در يك جنگ خاصّى كه محل بحث است. به هر حال در آن اشعار به منع اسير گرفتن قبل از شكست دشمن و پيروزى مسلمين وجود دارد. واللَّه العالم.(17)صاحب جواهر، اعتبار همين زمان خاص را، براى گرفتن اسير تأييد مى كند؛ هر چند كه به صورت احتمال، نقطه نظرى را هم مطرح مى كند كه علامه طباطبايى در تبيين آيه ارائه مى كرد. ما قرائن مبعدّه آن را قبلاً مطرح كرديم؛ ولى از ديد صاحب جواهر، آيه فوق، اشعار به عدم جواز گرفتن اسير قبل از زمين گير شدن جنگ جويان در ميدان جنگ دارد.

به نظر مى رسد كه خداوند در سوره محمد، آيه 4 زمان گرفتن اسير را در بين دو نقطه، مشخص كرده است. آنجا كه مى گويد حَتّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الوَثاقَ فَإِمّا مَنّاً بَعْدُ وَإِمّا فِداءً، كه نشان مى دهد، آغاز رخصت در گرفتن اسير، پس از زمين گير شدن دشمن است و با جمله حتى تضع الحرب أوزارها يعنى وقتى كه جنگ خاتمه يافته، سلاح ها را زمين گذارده اند و دشمن يا تسليم و اسير شده و يا فرار كرده است و ديگر ميدان، ميدان جنگ نيست، وقت گرفتن اسير پايان مى پذيرد.

گرفتن اسير در واقع، براى تضعيف ارتش بيگانه و تقويت ارتش خودى است. بنابراين:

اولاً؛ بايد در وقتى دست به اين كار زد كه ديگر، دشمن توان سربلند كردن و خيزش مجدّد نداشته باشد و از جنگيدن و پيروز شدن كاملاً مأيوس شده باشد. در غير اين صورت اگر با بروز اولين علايم شكست، از دشمن، غافل شده - و همانند عده اى از مسلمانان در جنگ احد، سرگرم گرفتن اسير و جمع آورى غنايم شوند - ممكن است دشمن با سازماندهى مجدّد و سريع بتازد و همانند جنگ احد بر مسلمانان پيروز شود كه اين بر خلاف هدف اصلى و اولى جنگ و توابع آن مثل گرفتن اسير است.

ثانياً؛ گرفتن فديه از دشمن در بسيارى موارد مى تواند به تحقّق اين هدف كمك كند و منشأ تقويت مسلمين و تضعيف دشمن شود.

ثالثاً؛ گاهى تقويت اسلام و تضعيف شرك و كفر، از اين راه حاصل مى شود كه مسلمين در دل اسرا و در دل دشمن نفوذكنند و بدين وسيله آنان را از تصميم بر جنگ و درگيرى با مسلمين منصرف سازند و به سوى اسلام بكشانند؛ تا هم اسلام و مسلمين تقويت شوند و هم خود آنان هدايت گردند. از اين رو در چنين موارد بر مسلمانان است كه با منّت نهادن و آزاد كردن اسير و يا از طريق فعاليت هاى فرهنگى در دل دشمن نفوذ كنند و از اين طريق به تقويت اسلام و مسلمين و تضعيف آيين و ارتش دشمن بپردازند.

رابعاً؛ در بعضى موارد استثنايى حاكميّت اسلام، تقويت مسلمين و تضعيف جبهه كفر و ارتش دشمن، تصميمات و اقدامات ديگرى را غير از فديه گرفتن و منّت نهادن طلب مى كند كه بايد به آن كارها مبادرت نمود. در آينده در اين زمينه، بيشتر توضيح مى دهيم.

ب) اصل اوّلى حاكم بر رفتار مسلمين و برخوردشان با اسرا چيست؟ منظور از «اصل اوّلى» قاعده كلى است كه اسلام - بدون توجه به مسائل جنبى و با قطع نظر از عوارض خاصّ و مقطعى روانى، اجتماعى و گروهى و شرايط استثنايى و متغيّر - براى تصميم گيرى مسلمانان در مورد اسرا ارائه مى دهد. بديهى است كه اين قاعده، با توجه به آنچه گفتيم، عملاً نمى تواند فراگير باشد و مواردى پيش خواهد آمد كه لازم است بر اساس اصل ديگرى عمل كرد كه ما با عنوان «اصل ثانوى» از آن ياد خواهيم كرد. اكنون براى روشن شدن «اصل اولى» و «اصل ثانوى» در اين مورد به بررسى آرا و ادلّه مى پردازيم:

/ 93