با توجه به مطالب پيشين، دو اصل از منابع معتبر قابل استخراج است:1. اصل اوّلى صلح و مسالمت كه اهداف و محتواى اوليّه اسلام آن را تعيين مى كند.2. اصل ثانوى مقابله به مثل كه دشمن با كيفيّت برخورد و رفتار خود با اسلام و مسلمين آن را مشخّص خواهد كرد؛ يعنى نسبت به برخورد دشمن، حالت انعكاسى دارد.دسته سوّم: آياتى كه مستقيم درباره روابط خارجى حكومت اسلامى يا روابط بين الملل اسلامى نظر مى دهند. در قرآن اطلاقاتى وجود دارد كه همگى آنها به شكلى، دورتر يا نزديك تر، روابط صلح و مسالمت آميز را توصيه كرده اند. در اينجا به تعدادى از اين آيات اشاره مى كنيم:الف) آياتى در قرآن به طور كلّى قتل نفس را ممنوع ساخته و انسان را از آن نهى مى كنند:وَلا تَقتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلّا بِالْحَقِّ ذلِكُم وَصَّيكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعقِلُونَ؛(40)هيچ كس را مكشيد كه خدا آن را حرام كرده؛ مگر به حقّ. اينهاست كه خدا شما را به انجام دادن آنها سفارش نموده است. باشد كه بينديشيد. ولاتَقْتُلُوا النَّفْسَّ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلّا بِالْحَقِّ وَ مَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فلايُسْرِف فِى القَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنصُوراً؛(41)نفسى را كه خدا حرام كرده است جز به حقّ مكشيد. هر كس مظلوم كشته شود، به ولىّ او قدرت داده ايم. پس نبايد در قتل زياده روى كند؛ زيرا او [از طرف شرع ] يارى شده است.وَالَّذِينَ لايَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً ءَاخَرَ وَ لَايَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَايَزْنُونَ و مَن يَفعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثاماً يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ و يَخلُدْ فِيهِ مُهاناً؛(42)و كسانى اند كه با خدا معبودى ديگر را نمى خوانند و كسى را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمى كشند و زنا نمى كنند و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را دريافت خواهد كرد. در قيامت عذابى دو چندان دارد و پيوسته در آن خوار مى ماند.در اين سه آيه، يك جمله مشترك وجود دارد كه قتل نفس را تحريم مى كند و همگى برآن جمله، با تأكيد بيشتر يا كمتر تكيه كرده اند. اين جمله كه در هر سه آيه به طور مشترك آمده، اطلاق دارد و هر قتل نفسى را تحريم كرده است و كشتن هر انسانى را -اعم از مؤمن يا كافر، متّقى يا فاسق، زن يا مرد، جوان يا پير در هر جا و هر حال و هر كس و با هر مشخّصات- منع مى كند.دليل اطلاق جمله وَ لَاتَقْتُلُوا النَّفْسَ اين است كه به دنبالش استثناى إلّا بالحق آمده است. اين استثنا نشانگر اطلاق جمله قبل؛ يعنى مستثنا منه است. پس معنى جمله اين است كه هيچ كس را نكشيد؛ مگر به حق. در اين صورت تا قيد حقّانيت كه محتواى جمله استثنائيّه است با دليل خاصّى اثبات و روشن نشود، اطلاق جمله مستثنامنه به حال خود باقى است و يكى از نتايج روشن آن، ترك جنگ و ايجاد روابط صلح آميز خواهد بود؛ چرا كه اين يك اطلاق بسيار وسيع است كه كشتن فردى و دسته جمعى و جنگ را منع كرده و نه تنها منع؛ بلكه با تعابيرى تهديدآميز از آن منع مى كند. تهديدى در ابعاد مختلف، هم به عذاب ها و عقوبت هاى دنيوى و هم به عذاب ها و عقوبت هاى اخروى.اشكال: اين جمله، مطلق نيست و در هر سه مورد، مقيد به قيد الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ شده و مفهومش اين است كه نكشيد انسان يا نفسى را كه خدا كشتن او را حرام كرده است.بنابراين جمله مستثنامنه نيز -با قطع نظر از جمله استثنائيه- مطلق نيست؛ بلكه مقيد به حرمت دم است.جواب: اين قيد، قيد احترازى نيست تا با اطلاق جمله مستثنامنه ناسازگار باشد؛ بلكه قيد توضيحى است؛ چرا كه در غير اين صورت جايى براى استثنا باقى نمى ماند. پس مستثنامنه اطلاق دارد و همين اطلاق مصحح استثنا خواهد بود.توضيح آن كه اگر قيد الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ قيد احترازى باشد، مفهومش اين است كه خداوند از اوّل، نفوس را تقسيم كرده به دو قسم: يكى نفوس محرّمه و ديگرى نفوس غير محرّمه و متعلّق لاتقتلوا از همان ابتدا محدود به نفوس محرّم شده. در اين صورت چون دايره موضوع يا متعلّق، از اوّل، محدود به نفوس محرّم شده، ديگر جايى براى إلا بالحق باقى نمى ماند؛ چون معنا ندارد كه هم از نفوس محرّم باشد و هم به حق كشته شود.ولى اگر قيد توضيحى باشد، مفهوم جمله مستثنامنه اين است كه انسان ها را نكشيد كه كشتنشان حرام است يا انسان ها را كه كشتن آنها حرام است نكشيد. در اين صورت قيد الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ، نفوس را تقسيم به نفوس محرّم و نفوس غير محرّم نمى كند؛ بلكه به طور كلّى حكم مى كند كه هر نفسى محرّم است يا نفوس مطلقاً محرّم هستند و تنها با جمله استثنائيه، بعضى از آنها را از مستثنامنه، خارج مى كند؛ يعنى قبل از استثنا هيچ تقسيمى صورت نگرفته؛ بلكه صفت الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ به همه نفوس يا به مطلق نفوس تعلق دارد. بر اين اساس بايد حكم به اطلاق جمله مستثنامنه كنيم و معنايش اين است: هيچ كس را نكشيد كه همه نفوس داراى حرمتند. اين گونه مستثنا جايگاه درست خود را پيدا مى كند.در آيه ديگر كه جزء همين گروه از آيات يا مؤيّد آنهاست، خداوند مى فرمايد: فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَقَتَلتَ نَفْسَاً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً؛(43)رفتند تا به نوجوانى برخوردند. [بنده ما] او را كشت. [موسى به او] گفت: آيا شخص بى گناهى را بدون اين كه كسى را به قتل رسانده باشد كشتى؟ واقعاً كار ناپسندى مرتكب شدى.اين آيه نيز نشان مى دهد كه حرمت انسان و حرمت قتل نفس اطلاق دارد و قيد «زكيّه» هم نشان مى دهد كه هر نفسى زكيّه است؛ مگر آن كه دليل خاصى برخلاف آن ارائه شود. ازاينجا بود كه خضر، ناچار شد عمل خود را توجيه كند و دليل خاصّى براى كار خود ارائه داد و موسى بى تأمل و تحقيق زبان به اعتراض گشود و حكم به زكيّه بودن آن نمود.و نيز آيه 32 سوره مائده:أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرٍ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً؛هر كس كسى را -جز به قصاص قتل، يا [به كيفر] فسادى در زمين- بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد.ب) بعضى از آيات به طور مطلق، مؤمنين را دعوت به صلح و به اصطلاح قرآن امر به سلم كرده و با تعابير و جملاتى به شدّت بر آن تأكيد نموده است. مثل آيه 208 سوره بقره كه مى فرمايد:يا أَيُّها الَّذِينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كافَّةً وَ لَاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى داخل در صلح و سلامت شويد و گام هاى شيطان را دنبال نكنيد كه او دشمن آشكار شماست.امر به صلح و مسالمت در آيه اطلاق دارد و نسبت به همه موارد كلّى، جزئى، فردى و اجتماعى آن فراگير است و مى توان به عنوان يك اصل كلّى، ملاك و ضابطه رفتار و روابط ما در همه موارد جارى باشد مگر آنچه با دليل خارج شود. پس هر جا دليل خاصّى برخلاف آن نداشته باشيم، اين اطلاق حاكم است و از جمله، در روابط بين الملل يا در سياست خارجى حكومت اسلامى نيز صلح و مسالمت را توصيه مى كند.در اين زمينه رواياتى نيز داريم كه به سلم و مسالمت اشعار دارند: امام على(ع) در يك جا از نهج البلاغه مى فرمايد:إن الله تعالى خصّكم بالإسلام و استخلصَكم له و ذلك لأنّه اسم سلامةٍ و جماعٍ كرامة؛(44)خداوند شما را شايسته و مخصوص به دين اسلام كرد و براى پذيرش آن، شما را خالص نمود و اين بدين جهت است كه اسلام نام صلح و سلامت و اتفاق و كرامت است.البته، اگر «جماع كرامه» بدون واو عطف باشد به معنى محلّ جمع كرامت است. در جاى ديگر مى فرمايد:ولا تدفعَنّ صلحاً دعاك إليه عدوُّك وللّهِ فيه رضىً فإنّ في الصّلح دعةً لجنودِك وراحةً من همومك و أمناً لبلادك و لكن الحذر كلَّ الحذر من عدوّك بعد صلحِه فإنّ العدوَّ ربّما قارَبَ ليتغفّلَ فخذْ بالحزِم و اتّهم في ذلك حسن الظّن و اِن عقدت بينك و بين عدوك عقدة أو ألبسته منك ذمّة فحطّ عهدك بالوفاء وارع ذمّتك بالأمانة و اجعلْ نفسَك جُنّةً دون من أعطيت.فإنّه ليسَ من فرائضِ اللهِ شي ء الناس أشدّ عليه اجتماعاً مع تفرّقِ أهوائهم و تَشتّتِ آرائهم من تعظيمِ الوفاءِ بالعهود؛(45)هيچ گاه صلح پيشنهادى دشمن را كه رضاى خدا در آن باشد ردّ نكن؛ چرا كه در صلح، سربازان تو استراحت مى كنند؛ غم حمله دشمن ندارى و شهرها امنند. امّا از دشمن خود پس از صلح برحذر باش كه تو را غافل گير نكند. پس احتياط كن و خوش خيال نباش. ولى اگر پيمانى با دشمن بستى بدان پاى بند باش و امانت را رعايت كن و خود را سپر حفظ پيمان خود قرار ده؛ چرا كه در حقيقت، هيچ يك از فرائض خدا نيست كه مردم با افكار و عقايد و خواسته هاى مختلف، پيش از عهد و پيمان بر آن گرد آمده اتفاق داشته و وفا به عهد را بزرگ برشمرند.ج) دسته ديگر از آيات به طور مشروط دعوت به سلم مى كنند؛ مثل اين آيات:وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ؛(46)اگر به صلح گراييدند، تو نيز بدان گراى و بر خدا توكّل نما كه او شنواى داناست.فَإِنِ اعتَزَلُوكُمْ فَلم يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلاً؛(47)اگر از شما كناره گيرى كردند و با شما نجنگيدند و طرح صلح افكندند، ديگر خدا براى شما راهى [براى تجاوز] بر آنان قرار نداده است.د) در بعضى از آيات، ملاكى براى روابط دوستانه يا غير دوستانه مطرح شده. خداوند مى فرمايد:لايَنهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِن دِيارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِى الدِّينِ و أَخْرَجُوكُم مِنْ دِيارِكُمْ و ظاهَرُوا عَلَى إِخْراجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ و مَنْ يَتَوَلَّهُم فَأُوْلئِكَ هُمُ الِظّالِمُونَ؛(48)خدا شما را از كسانى كه در دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده اند، بازنمى دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد؛ زيرا خدا دادگران را دوست مى دارد. خدا شما را تنها از دوستى با كسانى باز مى دارد كه در دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه هايتان بيرون رانده و در بيرون راندنتان با يك ديگر هم پشتى كرده اند. هر كس آنان را به دوستى گيرد، همان ستمگرانند.ه ) دسته ديگر از آيات قرآن، ملاكى براى قتال مطرح مى كنند و يا به عبارتى فلسفه قتال را مطرح مى كنند؛ مثل اين آيات:و قاتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لاتَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخرَجُوكُمْ وَ الفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لاتُقاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قاتَلُوكُمْ فَاقتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِينَ فَإِنِ انْتَهُوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لَاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوا فلاعُدْوانَ؛ إِلَّا عَلَى الظّالِمِينَ الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامَ و الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَليكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ المُتَّقينَ؛(49)در راه خدا با كسانى كه با شما مى جنگند بجنگيد؛ ولى از اندازه درنگذريد؛ زيرا خداوند تجاوزكاران را دوست ندارد و هر جا بر ايشان دست يافتيد آنان را بكشيد و همان گونه كه شما را بيرون راندند، آنان را بيرون برانيد كه فتنه از قتل بدتر است. در كنار مسجدالحرام با آنان جنگ مكنيد؛ مگر با شما در آنجا به جنگ درآيند؛ پس اگر با شما جنگيدند آنان را بكشيد، كه كيفر كافران چنين است و اگر باز ايستادند، البتّه خدا آمرزنده و مهربان است. با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه اى نباشد و دين مخصوص خدا شود. اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستم كاران روا نيست. ماه حرام در برابر ماه حرام است و هتك حرمت ها قصاص دارد. پس هر كس بر شما تعدى كرد، همان گونه كه بر شما تعدّى كرده، بر او تعدّى كنيد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا با تقوا پيشگان است.اين آيه به روشنى به جهاد اسلامى جنبه دفاعى داده و فلسفه آن را بازداشتن از هجوم دشمن مى داند.على(ع) نيز مى فرمايد: «وَاللهِ لأسلمنّ ما سلمتْ أمورُ المسلمين؛(50) و به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمين رو به راه باشد مسالمت خواهم كرد.»